📚«شلیک بی‌صدا» 🔸اقتباس از زندگی شهید احمد اسکندری 🖌نویسنده: تیمور غلامی 📘بعثی‌ها قتلگاهی بی‌بازگشت درست کرده‌اند. احمد دست به سینه منتظر فرمان است. نگاهش به قله است و چشمانش پر از اشک گیر افتادند، صدای خش خش بی‌سیم‌ها حتی یک لحظه هم قطع نمی‌شود - معاون اول گردان و معاون دوم گردان شهید شدند. احمد جان خودت را برسان. احمد باید حرکت کند به سوی راه و مقصد بی بازگشت همان‌هایی که آن بالا هستند و امیدی به بازگشت‌شان نیست؛ تأمل نمی‌کند و با دو، خودش را بالا می‌کشد و بالاتر، انگیزه‌های بسیاری برای رسیدن دارد. او الان فرمانده گردان است و در مقابل دریایی از نیروها، مسئول یک نفر دو نفر چند نفر باید که سپر بلا شوند و دشمن را مشغول کنند تا دیگران زمان و مجالی برای عقب نشینی داشته باشند و چه کسی بهتر از فرمانده گردان و چه کسی بهتر از احمد، هر لحظه مقاومت و ایستادگی جان چندین رزمنده را نجات می‌دهد و باید هم بدهد باید که دشمن را کلافه کند. 📣 نمایشگاه بین‌المللی کتاب، غرفه «فاتحان»، شبستان اصلی نبش راهرو ۲۰ پلاک ۴۶۱ 🔹 @basijnewsir