هدایت شده از خیابان انقلاب
🔴 اعتراف اسداله عَلَم به شیوه حکومت و خودکامگی شاه 🔻"دریغا که برداشت شاه از این رویدادها به کلی متفاوت بود و به تدریج رویاهای خود بزرگ بینانه او و آنچه مردم توقع داشتند دو راه جدا در پیش گرفتند و کار این دوری فزاینده، به دلسردی و بدبینی و سپس ناخرسندی و خشم مردم کشید، که نیازمند تجزیه و تحلیل دو نکته است: 1️⃣ میزان گرایش فزاینده شاه به خود کاملی 2️⃣ شیوه حکومت و تقدم های شاه" (یادداشت‌های علم، ج ۱، ص 69) 🔹 در یادداشت اول اشاره کردیم، درست است که سندرم شاه ناشی از کمبودها و حقارت‌های شخصیتی است. اما این مسئله تنها عنصر شخصیتی وی نبوده بلکه خود شاه عمیقاً معتقد بود به ، و نظام البته به شرطی که در این نظام باطل، ارباب خودش باشد و رعیت مردم! 🔻نویسنده کتاب بیش از هرچیز، از این شکایت دارد که شاه نه تنها به رعایت قانون از سوی خود قائل نیست بلکه حتی برای حفظ ظاهر هم خود را ملزم به رعایت قانون نمیداند. " پس از رفراندومِ بهمن 41 [شاه] پنداشت که خدمت او به ملت ایران آنچنان بزرگ و بی مانند بوده است، که دیگر حتی نیازی به همان احترام ظاهری و نیم بند به قانون اساسی هم ندارد و میتواند خودسرانه هرچه به دلخواه اوست بکند..." (یادداشت‌های علم، ج ۱، ص 70) 🔻نویسنده در ادامه، علتِ خشم مردم علیه دستگاه سلطنتی و سپس فروپاشی آن‌ رژیم تحمیلی را همین خودکامگی شاه و ترجیح منافع و موقعیت شخصی و خانوادگی‌اش، نسبت به منافع مردم عنوان میکند. "[شاه] میانِ دادنِ تقدم به نیازهای معنوی و مادی مردم، یا به اندیشه‌های که جز هوس زودگذز و یکه‌تازی چیزی نبود، مسیری را برگزید که فرجام آن فروپاشیدن دستگاه بود.... گرفتاری در این بود که شاه نمیخواست هیچ کس مگر خود او بدرخشد و مورد توجه باشد...!" (یادداشت‌های علم، ج ۱، ص 70) 🔻در صفحه بعد، بالاخره نویسنده تاب نیاورده و کنایه‌ای حواله‌ی شخص شاه میکند. "بدیهی است کسی که حتی در داخل دستگاه دولتی شکبیایی این را نداشت که برخی از مسئولان امر در میان مردم محبوبیتی به دست آورند، نمی‌توانست گوشش بدهکار دموکراسی و مشارکت مردم و پیدا شدن کسانی که منصوبِ خود او نبودند باشد."(یادداشت‌های علم، ج ۱، ص 71) 🔹 شاه نه تنها تابِ تحملِ نظری غیر از اوامر مستبدانه‌ی خود را نداشت، بلکه حتی دیدن موفقیت‌های کوچک و محدودِ افراد دیگری غیر از خود را هم تاب نمی‌آورد، حتی اگر آن افراد وابسته‌ی به دربار و شخص شاه بوده باشند. 💢 محمدرضا دچار یک توهم بزرگ بود، توهم بزرگی که تا حد زیادی ناشی از کمبودهای شخصیتی و ناکامی‌های شخصی‌اش بود. نویسنده علت دیگری را هم در ایجاد این توهم ذکر میکند _که در یادداشت اول به آن اشاره رفت_ و آن چاپلوسی‌ و تملق‌های کاذب درباریان بود برای کسب پست ومقام، که باعث شد شاه واقعیت‌های اطراف را نبیند و هرچه بیشتر در فساد و تباهی خود و اطرافیانش غرق شود. ( قسمت 2) ➖➖➖➖➖➖ 📡 رصد بهترین تحلیل‌های روز در خیابان انقلاب👇 http://eitaa.com/joinchat/825098246C346759229f