🔹ای بدبختی که روز و شب همّتت شده جمع مال و منال و مقام! این هم شد همّت؟! در این خانه های کذایی و ماشینهای کذایی مینشینی و از خدا و معادت غافلی! خیال میکنی هنر هم کرده ای؟! ای بیچاره! ای بد بخت! از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست! یا اشباه الرجال و لا رجال! با این حال و هوای جهنمی عمر شریفت را گذراندی! برای ابدیتت چه با خودت خواهی برد؟!
🔸ما آمدیم حوزه تا برای خودمان کاری کنیم. تا برای قوممان کاری کنیم. تا همّت خدایی پیدا کنیم. تا از این ظلمات که بنی آدم همه درگیرش شده اند به نور برویم. ما بحران هویّتی داریم؟! اگر کسی در عالم قرار است بحران هویّت نداشته باشد همین ما طلبه ها باید باشیم. به شرطی که طالب آن نور ازل و ابد باشیم. در پی عروج به عالم انوار باشیم.
🔹رفقا مگر ما به چیزی جز آنچه فطرت انسانها به آن فرا میخواند دعوت میکنیم؟! همه عاشق و شیفته و شیدای خداییم! خبر نداریم! اگر به یقین نرسیم نمیتوانیم داعی الی الله شویم! برای اینکه به یقین برسیم چه کنیم؟! تا میشود همتمان را بلند کنیم. توسّل به حضرت ولی عصر کنیم. از زبانمان شروع کنیم. مدّتی سعی کنیم زبانمان بعد از عقلمان کار کند! چشم و گوشمان را مراقب باشیم.
🔸فضای مجازی زهر مار شده است! خدا میداند که چه جهنّمهایی که در زیر آن زبانه نکشیده است! تا دست دشمنان خدا و شیاطین است همین است! همینطور بی حساب و کتاب برویم و هر چه خواستیم ببینیم و بشنویم؟! نان امام عصر را میخوریم و اینطور؟! بدانیم که عنایت ویژه ی امام عصر روی تک تک طلبه ها سایه دارد. فقط باید خود را برای حضرت شیرین کنیم. باید زرنگ باشیم. معلوم نیست چند صباحی دیگر در این سرای فانی باشیم!
🔹آنقدر درب آستان این اولیاء الهی را بزنیم و بزنیم تا شاید خبری آمد! میدانی چرا میگویم مدام درب خانه ی حضرت را بزن؟! حضرت باز نمیکند؟! نه! آنقدر درب بزن تا یک لحظه ی صادقانه ای نصیبت شود که در آن لحظه واقعا درب حضرت را دیگر صادقانه زده باشی! و خواهی دید که او چه کریمانه آغوشش را برایت خواهد گشود! ای جانها به فدای آن لبخند و آغوشی که آدم و بنی آدم تشنه ی لحظه ای از آن است و خبر ندارد!
🔸کدام بحران هویّتی؟! مدّتی چنین باشیم و مخلصانه کار کنیم. کم کم باطن و ظاهرمان یکی میشود. بلکه باطمان بهتر از ظاهرمان میشود. و اگر چنین شد بدانیم دیگر وارد حوزه ی صدق شده ایم! طهارت دائمی و ترک گناه دائمی و توجّه عمیق و همّت بلند دیگر برای جلب فیوضات کافی است. بعد از آن آرام آرام آن نورها و بارقه ها خواهد آمد. شرح صدرها روی خواهد آورد! همانها که صلاح امر اوّلین و آخرین در آنهاست. همانها که غم روزگاران را از سرمان خواهد برد!
🔹این نورها وقتی بیاید دیگر طلبه وارد مرحله ی دیگری از طلبش میشود. و کار به آنجا میکشد که مدام به سمت آن سرچشمه نزدیک و نزدیکتر میشود! اگر زمانی میگفت خدا کو! دیگر کم کم به دل و زبانش میافتد عالم کو؟! رفقا حیف نیست مانند کودکان خام غصّه ی دنیای دنی را بخوریم؟! اینکه دنیا به ما فشار میدهد؟! اینکه به ما احترام نمیگذارد؟! فاذا رأیت الفقر مقبلا فقل مرحبا بشعار الصالحین! خودش کمک برای ماست. مگر دل کندن از این دنیا آسان است!
🔸کار را برایمان آسان کرده اند! دعوتمان کرده اند! پاشو! تنبلی را کنار بگذار! روز و شب عبادت کن! عبادت علمی و عملی! این درسها که میخوانی را عبادت بدان!
منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان سازی بزن جامی بگردان
ره دور و فرصت دیر امّا شوق دیدار
منزل به منزل میرود با رهنوردان