🔹ایشان گفت راستش از خدا خواستم یا مرگم را برساند یا فرجی در کار من ایجاد کن! دیدم شروع به درد دل کرد و اینکه چه سختی طاقت فرسایی بر ایشان رفته است. گفت برای خودم هیچ ناراحتی ندارم و روزی را از خدا میدانم. دیدم راست میگوید. باطنش همین است. ولی گفت دخترانم را نتوانسته ام شوهر بدهم و از نگاه پسرانم و فرزندانم خجالت میکشم! آزارم میدهد. 👈نمیتوانم تحمّل کنم! آخر چرا اینها دیگر باید اینقدر عذاب ببینند! اذیت شوند! مرگ برایم بهتر است تا خجالت کشیدن از نگاه این فرزندان! به خاطر همین از خدا خواسته ام یا مرگم را برساند یا فرجی برساند! 👈نمیتوانم این وضعیت را تحمّل کنم. نمیتوانم زنده باشم و جلوی فرزندانم اینگونه خجالت زده شوم! نمیتوانم به این راضی بشوم! 💡این را که گفت تازه تا اندازه ای عمق دیگری از مصیبت امام حسین علیه السلام و مقام رضا و تسلیم مطلق مولایمان ابا عبدالله برایم بهتر جا افتاد. 👈آری روضه ی امام حسین روضه ی اسارت آل الله بود! امام حسین علیه السلام حتّی به این هم راضی شد! چون خدا میخواهد زنان و فرزندانم را اسیر ببیند من راضی ام! هیچ گله ای ندارم! گله کنم؟! شکرش را هم میگویم. ✋رفقا فکر میکنیم شوخی است؟! برادر امام حسین علیه السلام محمد حنفیة به ایشان اعتراض کرد اگر خودتان میخواهید بروید دیگر چرا این زنان و کودکان را با خودتان همراه کرده اید؟! حضرت فرمود درست میگویی ولی چه کنم که خدا میخواهد آنها را در لباس اسیری ببیند! اگر او میخواهد حسین راضی است. 📖«مَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَ‏ سَبَايَا» ⚪دیدم عجب! این خودش امتحان بزرگ دیگری بود. امام حسین علیه السلام از همه چیز گذشت. گاهی انسان حاضر میشود از جان خودش بگذرد! رشادت و جهاد کند! هر نوع سختی را تحمل کند! ولی دیگر زن و بچه اش چرا؟! خیلی سخت است به این رضایت دهد! در باطن انسان گویا اگر کار به اینجا بکشد به خدا با حالت وجودی اش به گونه ای اعتراض میکند. هر چند به زبان نیاورد ولی حقیقتا راضی نیست. یک رضایت عمیق و بلندی میخواهد تا بتواند قلبا به این هم راضی شود! 👈این بنده خدا هم دیدم همین را میگفت. حق داشت. امتحان بزرگی بود. باطن حرفش این بود که چرا اینها باید عذاب بکشند؟! 🔹به ایشان گفتم من که خودم این حقایق را واقعا نچشیدم ولی عقلم چیزی میگوید. به نظرم خداوند میخواهد شما به مقام رضا برسید. یکی اینکه هنوز به آن جریان پاپوش و آن ضربه بزرگ راضی نشده اید. هنوز هم ناراحتید! دوم اینکه به این شرایط خانواده تان هم که از دست شما خارج است راضی شوید. اگر واقعا صادقید و تلاش خودتان را کرده اید بدانید این هم امتحان بالاتر شماست که خدا میخواهد خانواده تان را اینگونه ببیند: «إنّ اللهَ شاء أن یراهنَّ سبایا»؛ 👈برادر من! از کدام نگاه میگویی؟! آیا نمیدانی امام حسین علیه السلام با زن و کودک به آن بیابان آمد؟! آیا ندیدی برای رضای خدا به این هم تن داد که ناموسش و عزیزانش به اسارت کشیده شوند؟! 😭از کدام نگاه سنگین میگویی؟! آیا کلام سکینه در آن لحظه ی آخر به امام حسین را نشنیدی؟! وقتی که گفت پدرم حالا که خودت را تسلیم مرگ کرده ای چرا قبلش ما را به حرم جدّمان برنمیگردانی؟! آیا آتش به دل حسین نزد؟! ولی امام حسین علیه السلام از این امتحان هم به خاطر خدا سربلند بیرون آمد. فرمود دخترم: هیهات! صدای ناله ی زنها بلند شد و حضرت آنها را در آن بیابان در بین این گرگها و کفتارها تنها به خدایش سپرد و رفت! 👈تا آن لحظات آخر هم با نگاه های کم رمقش به خیمه هایش نگاه میکرد! وقتی به خیمه هایش حمله کردند صدا زد ای نامردها! اگر از قیامت نمیترسید ولی واقعا فکر میکنید که عرب هستید پس تا من زنده هستم به آنها نزدیک نشوید! غیرت خداست ولی چگونه تسلیم و راضی به قضای الهی است. 👈آری امتحان بزرگ امام حسین علیه السلام تیغ و نیزه بر پیکرشان و شهادت عزیزانشان نبود. به گمانم بالاتر از اینها همین اسارت حرمشان بود. آوارگی حرم رسول الله در این بیابانها و ماجرایی بود که قرار است بر سر آنها برود! امام حسین علیه السلام رضا و تسلیم مطلق را از خود در برابر پروردگارش ظهور داد.