باسمه تبارک و تعالی (۴۱۳) «درنگی مبارک میان سه چایی» 🔹شب قدر است. چایی ریختم و به اتاقم آوردم؛ دیدم داغ داغ است. شروع کردم تلاوت سوره مبارکه عنکبوت، روم و دخان و ثوابش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هدیه کردم. وقتی تمام شد دیدم دقیقا وقت خوردن چایی است. گرمای مطلوب را دارد. 🔸دوباره رفتم چایی ریختم و دیدم داغ داغ است. نیت کردم نماز جعفر طیار بخوانم و ثوابش را به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هدیه کردم. نماز تمام شد و تسبیحاتش را خواندم و در کمال تعجب دیدم چایی گرم و دقیقا موقع نوشیدنش است. 🔹رفتم یک لیوان چایی دیگر ریختم و داغ داغ بود. اینبار شروع به خواندن زیارت جامعه کبیره خطاب به ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کردم. وقتی تمام شد دیدم دقیقا موقع نوشیدنش رسیده! 👈با خودم گفت ای دل غافل! عمرت به تباهی رفت! ببین چقدر هر روز چایی میخوردی! اصلا میدانستی همین فاصله رسیدن زمان نوشیدنش چقدر کارها میشد کرد! اینقدر هم همت نداشتی؟! 👈گاهی کمّی کردن امور برای رام کردن واهمه و تنبلی ها خوب است. یک نماز حضرت جعفر اندازه ی فرصت خنکتر شدن چایی داغ است! چرا اینقدر اینها را برایمان بزرگ کرده اند! 👈باور کنیم به راحتی میشود هر روز این اعمال را با حال و بدون سختی انجام داد. گاهی میشود نفس را با این مقیاسهای محسوس قانع کرد! 👈بابا لااقل شب قدر یا جمعه یا در زیارات اندازه ی ۲ تا چایی خوردن نمیتوانی نماز جعفر و زیارت جامعه بخوانی؟! از خودت خجالت نمیکشی؟! برای ابدیتت به اینها نیاز نداری؟! 👈با خود گفتم افسوس که چه زمانهایی از دستمان رفت! زمانی که چقدر گرانبها میتوانست باشد!