🔴گفتم ولی اینها را رها کن میدانی ریشه ی همه ی این اشکالات تو چیست؟! گفت چیست؟! گفتم مسأله این نیست که تو تحقیق کرده ای و اشکالاتی عمیق یافته ای! ریشه ی همه ی اینها این است که تو در درونت آخوندها را قبول نداری! این لباس را قبول نداری! مقداری مکث کرد و دیدم چشمانش برق افتاد و با خنده گفت دقیقا همین است! 👈گفتم بله همین است! تو هزار اشکال نداری! یک اشکال داری و آن هم اشکال به آخوندهاست. بد بین شده ای! به قول ما طلبه ها اصول موضوعه برایت تبدیل به مصادرات شده است. والا تو روز و شب در امور مختلف با تقلید از متخصصین خو گرفته ای! اینجا که رسیدی اینقدر محقق شدی؟! مگر دکتر میروی میگویی در مورد صحت نسخه ای که نوشته تحقیق کنم؟! 👈مسأله این است که تو تخصص ما را در این مسائل قبول نداری! انسان نیز فاعلی علمی است و چون نمیتواند از غیر علم تبعیت کند دیگر موضوعی برای تقلید و رجوع به روحانیت برای تو باقی نمانده و تو مانده ای و حجمی بزرگ از مسائل که قابل حل نیست. دیدم قبول کرد. 🔹باز گفتم ولی به نظرم مشکل تو این هم نیست! ریشه ای تر است! مشکل این نیست که تخصص آخوندها را قبول نداری بلکه این است که تخصص آخوندها را نمیتوانی قبول داشته باشی! آری مشکلت چیز دیگری است. گفت چیست؟! گفتم احتمال میدهم مشکلت این است که در مقاطعی از عمرت کارهایی کرده ای و انتخابهایی داشته ای و گندهایی زده ای😄 که برای توجیه آن حاضر شدی آخوندها را متهم کنی تا کمتر دردت بگیرد! برای خودت وجدان خفه کن ساخته ای! 👈نمیدانم ذهنش کجا رفت ولی دیدم یک دفعه گویا فرو ریخت! گفتم من به خودم و به دوستان زیاد میگویم که هر غلطی هم کردیم ولی مرد باشیم! مثل مرد پایش بایستیم و بگوییم میدانم بد است ولی انجامش دادم و انجامش میدهم! ✋نکند بدی را توجیه کنیم! اگر توجیه کنیم کم کم نفس لوّامه مان را میکشیم و کم کم بدی خوبی میشود و سپس سر از وادی انکار و در نهایت استهزاء و کفر در می آوریم! 👈اگر چنین است مردانه بگوییم میدانم بد است و انجام دادم! این حالت خیلی خوبی است. این همان حالتی است که انسان را میتواند حرّ کند. اگر اینچنین باشیم نشانه اش آن است که انسانهای پاک و خوب را بدمان نمی آید. 👈اتّفاقا به آنها محبت داریم و خودمان را نکوهش میکنیم. ولی اگر دیدی همان چیزهایی که فطرتت میگوید بد است را انجام میدهی و بعدش میبینی نفرتت از آخوندها بیشتر میشود در خودت شک کن! نکند به وادی توجیه و انکار بدی افتاده ای! ⚪تا کنون چند بار راستش به دانشجوها گفته ام این نکته را! گفته ام که بچه ها نامرد نباشید!😅 رفتید کیف و حال کردید و هر گندی زدید مردانه پایش بایستید و در مقابل خدا گردنکشی نکنید! والا شما میروید کیفش را میکنید و شبهه اش را هم نثار ما آخوندها میکنید!😄 اینها دو روی یک سکه هستند. 👈نستجیر بالله هر گناهی هم خدای ناخواسته کردید توجیه نکنید و آخر شب به خدا بگویید خدایا میدانم بد بود ولی نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. تو ببخش! نمیخواستم در برابر تو عرض اندام بکنم! من که باشم که بخواهم چیزی بگویم. شهوتم نگذاشت! غضبم نگذاشت! نفسم برایم زینت داد و هوای نفسم مرا بیچاره کرد! نه اینکه ربوبیت تو را قبول نداشته باشم! 👈قرار شد اگر باز هم را دیدیم بنشینیم از شبهه های دیگرش هم صحبت کنیم. مثل دو تا برادر که همدیگر را دوست داریم از هم خداحافظی کردیم. 👈البته بستر سهولت رواج این شبهات هم ورای آنهایی که بیان کردم نیروی اجتماعی و فرهنگ زمانه است که مناسب رشد این باکتریهای مضر و سرایت این ویروسهای ادراکی است. گویا ایشان در واقع متاثر از فرهنگ زمانه اینقدر راحت دچار شبهه شده بود تا صرفا متاثر از مشکلات اخلاقی و بد بینی به شکل کاملا شخصی! ✔میدانید خلاصه ی اینها چه بود؟! این بود که خواستم اولا به او محبت واقعی کنم تا موانع ارتباط را بسوزانم. مثل برادرش باشم. کاملا احساس امنیت بلکه بالاتر خیرخواهی و محبت داشته باشد. ثانیا مراتبی از تخصص را به او نشان دهم تا او را به روحانیت خوش بین کنم. همینکه میتواند با آنها ولو برخیشان حرف بزند و انتظار پاسخ داشته باشد. همین دو را اگر موفق شویم در آنها ایجاد کنید بسیار اثر مبارکی است. ثالثا به او تلویحا بگویم فریب نفست را نخور! از خودت مطمئن نباش! مساله ریشه اش به نزاع تاریخی جنود عقل و جهل و نبرد نفس و فطرت برمیگردد! 👈خوشبختانه به فضل الهی چند روز بعد این جوان در صف نماز جماعت رویت شد ولی گویا هنوز روزه نگرفته بود😊 ان شاء الله آن هم برایش آسان شود.