👈اگر واقعا خدایی که خیال کرده اید یک موجود سادیسم است ولی در عین حال خالق همه ی موجودات و نظم موجود است چطور ممکن است چنین شیطانی را آفریده باشد که برنامه ی سور و سات و تفریحش را به هم بزند؟! یعنی طرح خداییش را خراب کند! یعنی فکرش نمیرسیده طوری طراحی کند که به ضررش تمام نشود؟! نقشه اش لو نرود؟!
👈گویا این قسمت در واقع در پی آن است که به شکلی به انکار ضمنی خدا برسد! یعنی اصلا خدایی وجود ندارد و چنین امری را در قالب نزاع بین شیطان و خدا بیان میکند. ولی در اینجا باید گفت چنین خدایی اگر واقعا سادیسم بود اساسا چرا باید شیطان را بیافریند؟!
✋آیا خود این نشان نمیدهد که تصوّر شما از آفرینش و دنیا و حدود امیال از ریشه اشتباه است؟! اصلا فلسفه ی آفرینش شیطان چیست؟! نکند اصل خلقت شیطان هم به خاطر نوعی رحمت الهی برای رشد بشر است؟! چرا اینگونه به مسأله نگاه نمیشود؟!
⚪ممکن است بگویید خلقت شیطان نیز نشانه ای دیگر بر تناقض و سادیسم است! گوییم درست است که شیطان موجودی شریر است ولی در طرح کلّی خدا در جایگاه مناسبی قرار گرفته است. برای اینکه انسان از نردبان لذّتها بالا برود و بتواند با سنت ابتلاء به رشدهای برتر برسد ضرورت وجودی دارد. سگ درگاه الهی است. اینطور نیست که نقشه ی الهی خراب شده باشد. بحث از فلسفه ی خلقت شیطان و یا هواهای نفسانی که ریشه ی این متن است خودش باید مستقلّ و پردامنه بحث شود که بحث هم شده است.
👈حالا صحبت در مورد لایه های پیدا و پنهان این متن زیاد است. ولی قسمت انتهایی آن را میتوان اجمالا قبول کرد. واقعا قرن بیستم که نماد تحقّق اهداف مدرنیسم بین مردم است به گونه ای است که میتوان گفت شیطان با ترویج انگاره ی انسان گرایی بر مسند خدایی نشسته است.
👈انسان گرایی که باطنش ضد انسان گرایی است. قیام انسان دانی علیه انسان عالی است. شورش پایین تنه بر بالا تنه است! مبتنی بر درکی بسیار نازل و ناقص از انسان و معاد و هستی است. این را خیلی خوب از زبان شیطان گفته که: «من در واقع یک انسانگرا هستم!» چنان انسانی که مفروض این گزاره است همان است که به تبعیت از الاه نفس پرداخته و وارد ولایت شیطان میشود.
👈تمدّن انسان گرای مادّی نوین تمدّنی است که ولایت آن به دست شیطان است. ولی این هم چیزی نیست که با آن بتوان ضرورتا اشکالی به خدا یا طرح الهی برای سعادت بشر وارد نمود. بحث مستقلی میخواهد.
🔹حالا این نقدها را میتوان پیگیری کرد. ولی آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد شیطان هنر است! سابقا در مورد آن نوشته ام. اینکه چطور انسانها بیش از آنکه از صدق گزاره ها منفعل شوند گاهی از زر و زیور آن منفعل میشوند! با گزاره های شعری انسانها متأثّر میشوند! یک متن جذاب با بازی یک بازیگر هنرمند چقدر میتواند تأثیر گذار باشد! چقدر میتواند لذّت بخش باشد!
✅اگر شیطان کارش تسویل است هنر از ابزارهای اصلی اوست!
👈در اینجا باید شخص بتواند بین جنبه های هنری و زیبایی آن با حقّانیت مطلب کاملا تفکیک کند! همان تفکیکی که متأسفانه انجام نشده و لذّتهای پیرامونی مناطی برای تصدیق گزاره ها قرار میگیرد! چنین هنری چیزی مانند شراب و موسیقی و ساحری است. باطلها را با تزویر به خورد انسانها میدهد!
👈اموری که اگر شخص مقداری در مورد آن بیاندیشد عمق بی مبنایی آن روشن میشود ولی واقعا چطور برای این دوست دانشجویمان اینقدر جالب بود و یا یک سکانس مشهور جهانی شده است؟! ابن سینا در خطابه ی شفا میگوید:
(واعلم ان الرونق المستفاد بالاستعاره و التبدیل سببه الاستغراب و التعجب و ما یتبع ذلک من الهیبه و الاستعظام و الروعه کما یستشعره الانسان من مشاهده الناس الغرباء فانه یحتشمهم احتشاما لا یحتشم مثل المعارف فیجب علی الخطیب أن یتعاطی ذلک حیث یحتاج الی الروعه و الی التعجب)
🔻هر چند در مباحث معرفت شناسی در بررسی ارزش قضایا سه نظریه ی معروف مبناگرایی و انسجام گرایی و عملگرایی مطرح است ولی آنچه در صحنه ی زندگی بین مردم در باب ارزش رایج است تاثر آنها از عوامل دیگر در تصدیقاتشان است. از آنها هم خوب است بحث کرد و مغالطات ناشی از آن را گوشزد نمود. گاهی انسانها بر اساس منطق هنرگرایی و نفس گرایی به ارزش گذاری بر روی قضایا مبادرت میکنند! همین است که یک مطلب باطل با نیروی هنر و ملایمت با نفسانیّت اینقدر رائج و مقبول میشود! سینما با استفاده از ابزار هنر مطالبی را به خورد انسانها داده و تبدیل به یک ابزار تصدیق سازی هنری و نفسانی شده است! همانطور که امروزه فضای سایبر از منطق تصویرگرایی و شهرت گرایی و مانند آن برای تصدیق سازی استفاده میکند!🔺
👈این همان حقیقتی است که ارسطو در کتاب ریطوریقا بیان کرده که در فن خطابه گاهی سعی میشود اقناع ضعیف با تخییل شعری تقویت شود. ابن سینا در خطابه شفا میگوید:
(یؤکد الاقناع الضعیف بالتخییل کما تغش الاطعمه و الاشربه بأن یخلط معها شیء غیرها لتطیب به أو لتعمل عملها فیروج أنها طیبه فی أنفسها)