باسمه تبارك و تعالي (۴۳۵) «ناله های ناسپاسی» «دل خوشی ها کم نیست! دیده ها نابیناست ...» 🔹اخیرا گویا جامعه مان مریض شده! از فقیر و غنی، بیمار و سالم، بی سواد و با سواد، کارمند و رئیس و... همه ناله میزنند! آخر ناله ی تو را باور کنیم یا ضدّت را! اگر همه اش حقیقت داشت اینگونه بین اضداد مشترک نبود! 🔸از آن طرف گاهی پیش برخی مینشینم که همه نشاط و امید و خوش بینی اند! دل آدم را جلا و صفا میدهند! در حالیکه در ظاهر مثل بقیه اند! بلکه پایینتر! ولی از آن همه ناله و درد گویا اینجا خبری نیست! ✋راستی ما را چه شده است؟! نمیگویم مشکلات کم است! میگویم نکند گاهی مشکلات بهانه است؟! نکند خیالمان را پریشان کرده اند! 🔹آخر آدمی گاهی سختی میکشد ولی خیال آرامی دارد! خیالمان دیگر چرا اینقدر دردش گرفته! چرا اینقدر نا شکر شده ایم؟! چرا روح قناعت را از ما گرفته اند؟! ناشکری و قناعت نکردن و حریص شدن مسیری است که دیگر انسان در آن روی آرامش را نخواهد دید! به هر درجه ای از بهره مندی هم برسد معیشتش تنگ و ضنک میشود! 🔸این ناله ها و ناسپاسی ها را گاهی میبینم احساس میکنم بیش از آنکه مخاطبش یک نظام یا حکومتی باشد گله از خود خداست! ناسپاسی از خود خداست! ندیدن نعمتهاست! 👈با این ناله ها یاد شعر سهراب سپهری می افتم که گفت مشکل از دیده هایی است که نابینا شده: دلخوشم با نفسی، حبه ی قندی، چایی! صحبت اهل دلی، فارغ از همهمه ی دنیایی! دل خوشی ها کم نیست! دیده ها نابیناست! 👈اینگونه هم میشود خوش بود: دلخوشم با سحری، دانه ی اشکی، آهی! روضه ای، یاد سر و اربابی! نگران از نگه زیبایی! بی خود از دغدغه ی فردایی! ...