🔸«تقریر مدّعای اصلی مسیحیت پولسی»🔸 اگر اساس دیانت اسلامی بر محور دو شهادت است که: «أشهد أن لا إله الّا الله و أشهد أنّ محمّدا رسول الله» اساس مسیحیت پولسی نیز بر محور دو شهادت است که: «أشهد أنّ عیسی ابن الله و هو الله و أشهد أنّ عیسی فدی نفسه مصلوبا لیغفر ذنوب من یحبّه»؛ اگر توحید و رسالت و شریعت اساس دعوت اسلامی است تثلیث و محبّت عیسای فداکار نیز اساس مسیحیت پولسی است. ولی دقیقا این نظریه ی عهد جدید پولسی از کجا نشأت گرفته است؟! 🔹درک نظریه ی عهد جدید پولسی به این برمیگردد که بر اساس عهد عتیق و تعالیم توراتی آدم ابو البشر وقتی دچار معصیت شد و از شجره ممنوعه خورد دیگر مستحق عذاب الهی گردید! ولی خب این چه ربطی به عهد جدید و این نظریه دارد؟! ربطش این است که اینها ادّعا میکنند که چون خدا عادل است و رحمتش نمیتواند جلوی عدالتش را بگیرد پس باید حتما انسان را عقوبت کند. خب ممکن است بگویید آدم توبه کرد! اینها میگویند اساسا هیچ چیزی گناه را نمیتواند از بین ببرد! گناه به شکل امری وجودی به انسان چسبید که قابل زوال نیست! و چون خدا عادل است پس حتما انسان مستحق عقوبت ابدی میشود. ممکن است بگوییم این خطا چه ربطی به انسان دارد زیرا این امر تنها گناه آدم بود نه نسل او! اینها باز میگویند نخیر! 🔸اینها هم فرزندان همان پدر و مادرند و این گناه به آنها هم سرایت میکند و آنها هم به خاطر آن گناه نخستین مستحقّ عذاب ابدی اند!!! چاره چه بود؟! در ابتدا فرستادن رسولان الهی و وضع شرایع برای پاک کردن بشر بود ولی روشن بود که مشکل از ریشه حل نمیشد! زیرا آن گناه نخستین دامن همه را گرفته بود و چیزی لکه ی ننگ آن را که عدل الهی باید سزایش را به انسان بچشاند نمیشوید! اینجاست که نظریه ی عهد جدید الهی وارد میشود! بر اساس این نظریه این معضل تنافی عدل الهی با رحمت الهی همواره در خلقت وجود داشت که با وجود مسیح برطرف گردید! ولی چگونه؟! تنها راه حلّش این بود که خود خدا از روی رحمتش به شکل عیسی به زمین آمده و در رحم زنان وجود انسانی را تجربه کند و سپس معصومانه زندگی کرده و بدون هیچ گناهی به بدترین نوع قتل که همان به صلیب کشیده شدن است مظلومانه خودش را فدای گناه بشر نماید تا هر کس به او ایمان بیاورد از شرّ آن گناه ذاتی انسان رها گردد! 🔹این طرح اصلی نظریه ی عهد جدید پولس است. یعنی بر اساس این فداکاری خود خدا عهد جدیدی از سنخ محبّت بسته شد که دیگر در آن وحی ملفوظ و شریعت و مانند آن نیست. مفروضات این طرح بسیار است. یکی اینکه گناه آدم ابو البشر و همسرش گناهی مولوی بوده است. دیگر اینکه تبعات این گناه لازم بوده و چون خدا عادل است توبه و مغفرتی در کار نیست! دیگر حکم به سرایت این امر به شکل ژنتیکی است! دیگر حکم به اینکه این جرم به گونه ای بود که مستحقّ هلاک ابدی انسان است! دیگر اینکه معاصی امور اعتباری هستند و اینطور نیست که یک رابطه ی حقیقی بین اعمال انسان و آثارش باشد تا با این فدیه در تنافی باشد! از تبعات این نظریه نوعی انحصار گرایی تمام عیار در باب نجات بشر میشود! آن هم اینکه دیگر تنها آن انسانهایی که باور به عهد جدید پیدا کرده و محبّت مسیح را به دل راه میدهند و به جریان فدیه و صلیب و رستاخیز باور دارند اهل نجات هستند! دیگر مستضعف و نجات دیگر انسانها و... در دیانت آنها مطرح نیست. آن گناه نخستین دامن همه ی آنها را خواهد سوزاند! 👈چند سالی است که برخی متفکرین مسیحی برای کاستن از انحصارگرایی عجیب سعادت در مسیحیت پولسی که حتی قائل به نجات مستضعفین دیگر ادیان هم نیست از طرح تکمیلی مسیحی باطنی استفاده میکنند تا به نوعی شمولگرایی در سعادت راه یابند و از قبح این انحصارگرایی بزدایند. ✋طولانی اش نمیکنم به گمانم همین توصیف دقیق نظریه ی عهد جدید پولسی برای ردّ آن نزد طبع و عقل سلیم کافی است!