👈اصلا کسی که نزاع فطرت و نفسانیت را در تاریخ بشر دانسته و تأثّر اکثریت مردم از نفسانیّات را بداند برایش روشن است که همواره مردمانی بوده اند که دل خوشی از روحانیّات جوامع نداشته اند! 👈افرادی که بر اثر بالا و پایینی های طبیعی و غیر طبیعی جوامع ممکن بود دست به کارهای ناشایست خشنی هم گاهی بزنند! «زیّنَ للنّاس حبّ الشهوات من النساء و ...» و از همینجاست که «إنّ کثیرا من النّاسِ لفاسقُون» هستند زیرا در باطن: «إنّ کثیرا من النّاس بلقاء ربّهم لکافرون» اند. 🔹حالا اینها به کنار! اینکه انگیزه ی گوینده چیست و آیا میخواهد افکار خود را با خرج کردن از جیب مفهوم مردم ثابت کند یا نه ندارم! بلکه اینکه ممکن است روحانیت هم اشکالاتی داشته که باید تصحیح کند حرف بدی نیست و چیزی نیست که بتوان امکان و یا حتی فعلیتش را انکار کرد! حتّی اینکه اساسا این حکومت به حق است یا باطل نیز به کنار و یا اینکه مردم در این بد بینی محق هستند یا دچار خطا شده اند! بلکه فعلا کاری هم به شرایط فعلی جامعه خودمان و نسبت نظام اسلامی با مردمش ندارم! بحث کلی تری میخواهم بکنم. 👈آنچه در کلام ایشان بیشتر به چشم می آید آن است که طور کلامشان به گونه ای است که گویا یک اصالت خاصی برای مردم و نوع مواجهه آنها ورای اینکه حق چیست قائل است! یک ترس خاصی از نوع مواجهه مردم در باطن این کلام نهفته است! 👈بسامد کاربردی واژه ی «مردم» در کلام ایشان که بخشی را نقل نکردم برایم خیلی قابل توجّه بود. اینکه ملاک و شاخص را امری به نام «مردم» قرار داده! اینکه در شرایطی اقبال و ادبار عمومی مردم نیز معنای مهم و حقی میتواند داشته باشد نیز که مسلم است ولی اینکه گویا مطلقا مردم همیشه بر صوابند و باید خود را همیشه در آینه ی آنان دید یک بیماری شایع در زمان ماست! 👈این را بنده فعلا بیماری «مردم زدگی» مینامم! نوعی مقدّس انگاری مفهوم مردم و رویکردهای آنها در تشخیص حقیقت! همان چیزی که خلاف آیات صریح قرآن کریم است! «فاذا أوذِیَ فی اللهِ جعلَ فتنةَ النّاس کعذابِ اللّه»! 🔹در منطق قرآن کریم اساسا مفهومی به نام مردم وقتی در برابر حقیقت قرار بگیرد هیچ قداستی ندارد! مردمان یک جامعه و اقوام انسانی میتوانند صالح باشند و میتوانند فاسق باشند! مبتنی بر عناوینی که بر آنها منطبق میشود ارزش گذاری میشوند. گاهی مبتلا به گناهان جمعی بزرگ میشوند و مستحق عقوبت میگردند و گاهی توبه میکنند و مانند قوم یونس علیه السلام بخشیده میشوند. 👈اساسا مردم در منطق قرآنی موضوع انذار و مؤمنین موضوع تبشیرند نه اینکه مردم شاخصی برای حقیقت باشند! «أن أنذِر النّاس و بَشِّر الّذین آمنوا» و «أنذرِ النّاسَ یومَ یأتیهمُ العذاب»، «قل یا أیُّها النّاس إنّما أنا لکم نذیرٌ مبینٌ» 👈مردم همانها هستند که باید تأدیب و تربیت شده و به راه صلاح دعوت شوند! مردم همانهایی هستند که ممکن است یک دفعه فریب یک شیطانی را بخورند و هیچ عصمتی در انتخاب آنها نیست: «فمن أظلمُ ممّن افتری علی الله کَذِباً لیُضلَّ النّاسَ بغیر علمٍ»!، «إنّهنّ أضللن کثیرا من النّاس»، «سحَروا اعینَ النّاس و استرهبوهُم»! 👈همانهایی که همواره مبتلا به غفلت بوده اند: «اقترب للنّاس حسابهم و هم فی غفلة معرضون»! همانهایی که آحادشان و اجتماعشان مورد آزمایش الهی است: «أحسب النّاس أن یترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون»! 👈همانهایی هستند که گاهی فکر نمیکنند و رفتاری از آنها سر میزند: «و تلک الامثال نضربها للنّاس لعلّهم یتفکّرون»! همانهایی که شیاطین در سینه هایشان وسوسه ها دارند: «یوسوس فی صدور النّاس»! 🔹قرآن کریم هرگز برای مشهورات رائج بین مردم و مدح و ذمها و باورهای عمومی و... تره خورد نمیکند! «إن یشَأ یُذهبکم أیّها النّاس و یأتِ بآخرین»! فقط و فقط حقیقت محترم است و بس! کیست که اهل قرآن باشد و این را درک نکند! در برابر نیرویی به نام مردم خود را منفعل ببیند! مردمی که در قرآن کریم انگشت اتّهام اصلا به سوی آنها معمولا دراز است: 📖«کذلک یبیّن الله آیاته للنّاس لعلّهم یتّقون» و «لعلّهم یتذکّرون»! «أکثر النّاس لا یشکُرونَ»، «أکثر النّاس لا یعلمون»، «أکثر النّاس لا یؤمنون»، «إنّ کثیرا من النّاس عن آیاتنا لغافلون»، «و ما أکثر النّاس و لو حرصتَ بمؤمنین»، «فأبی أکثرُ النّاس الّا کفوراً»، «النّاس کانوا بآیاتنا لا یوقنون»! ⬇⬇