باسمه تبارک و تعالی (۴۴۰) «کاشتن حبّ و بغض»! «اگر از آینده ی فرزندانتان نگرانید اینقدر در خانه ها از آخوندها بد نگویید!» 🔹با یکی از دانشجویان عزیز دانشگاه صنعتی شریف که طلبه شده هم مسیر بودیم. گفت میخواهم سال پنجم را ارتقایی بخوانم چون شرط ملبّس شدن به لباس روحانیت آن است که سال پنجم تمام شود! در ادامه گفت آخر آقا موسی (منظورش آیت الله العظمی شبیری زنجانی دام ظلّه بود) دیگر خیلی پیر و ناتوان شده و میترسم توفیق عمامه گذاری به دست ایشان از من سلب شود! 🔸در ادامه گفت آخر من از بچگی عاشق آقا موسی بودم و دوست داشتم روحانی شوم تا به دست ایشان ملبّس شوم! به خاطر همین محبّتش به ایشان هم علاقه ی زیادی به علم رجال و تحقیقات رجالی دارند! خانواده اش گویا مخالفت کرده بودند و ایشان مجبور شده بود به دانشگاه برود ولی دوباره با تلاش و پیگیری خودش را به حوزه رسانده بود. 🔹برایم جالب بود که این دیگر چه نیرویی است که اینگونه زندگی این جوان را متأثر کرده؟! متوجّه شدم این به خاطر آن است که از کودکی پدربزرگش خاطرات خوشی از آقا موسی برای ایشان در خانه گفته و از همان کودکی دل او با ذکر خیر آقا موسی رفته است! 👈شخصی که عادتا هیچ نسبتی با دین، حوزه آمدن، ملبّس شدن تا چه رسد علم رجال میتوانست نداشته باشد به واسطه ی این محبّت ببین چه شده است! 💡به ذهنم خطور کرد اینها به خاطر آن است که از کودکی محبّت یک انسان روحانی شایسته در دل ایشان (کاشته) شده است! 🔻خیلی از سرنوشتهای بعدی انسانها به کاشته شدنها حبّ و بغضها در دوران کودکی شان برمیگردد! هر چند خودشان هم ندانند! کل مولود یولد علی الفطره ...🔺 ⬇