💡برگردم به فضای حمّام! ناگهان به ذهنم آمد اینکه ما گفتیم شیعیان ما بهشتی اند و از خودشان تبرّی نجویید و اگر اهل گناه بودند فقط گناهشان را تقبیح کنید برای وقتی بود که تشیّع آنها واقعا یک ایمان و باور بود! عمق داشت! 👈برای وقتی بود که این گناهان یا برخی از آنها طوری نبود که معنای بی ایمانی بدهد یا مسیری باشد که عادتا به بی ایمانی ختم شود. کاشف از چیزی جز فسق و شهوتی گذرا نبود! شهوتی که در نهایت روزی فروکش خواهد کرد و آن عقیده ی نورانی خودش را جلوه میدهد. ⛔نه اینکه کاشف از این باشد که اصلا باوری به بسیاری از حقائق ندارد! متأسّفانه کشف حجاب –و نه بد حجابی-توسّط بسیاری از افراد –و نه همه ی آنها- امروزه معنایش بیش از فسق است و کاشف از اشکال در اصل دیانت است. یک فسق نیست بلکه کاشف از نوعی کفر است! اگر چنین است پس از بسیاری از اینها از خودشان هم باید تبرّی جست! 💡در همان حال به ذهنم خطور کرد اگر ما از شیعیانی که ولو گناهان کبیره کرده اند گاهی دفاع کردیم در فضایی بود که اساسا تشیّع در اقلّیت و تقیّه و دشواری بود به شکلی که نوعا تشیّع شناسنامه ای و تشیّعی که برای کسی آب و نان شود در کار نبود! 👈کسی که شیعه بود نوعا کاشف از باورمندی عمیق و نوعی بصیرت در آن فضای ظلمانی و غبار آلود بود. فضایی که گاهی در آن پدر خانه شیعه بود ولی زن و فرزندانش هم به خاطر عمق تقیه نمیدانستند! آن وقت بود که شیعه بودن و شیعه ماندن و شیعه شدن معمولا کاشف از نوعی خوش باطنی و تأیید الهی در آن امواج فتن بود و کاشف از نوعی شدّت پافشاری بر عقیده و بصیرت در اعتقاد بود! 👈چنان تشیّعی واقعا ارزشمند بود و کاشف از ایمانی عمیقتر به مهمترین عناصر اسلامی که همان ولایت است. از چنین شیعه ای ممکن بود گاهی به خاطر نفسانیّت گناهان کوچک و بزرگی سر بزند! اینها بود که هرگز نباید نورانیّت باطنشان دیده نشود! اینهایند که صرفا باید گفت فعلشان زشت است نه خودشان! 👈به اینهاست که باید با چشم رحمت نگریست و «أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ‏ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ» بود. زیرا عقیده و باور آنها واقعا نورانی بود. خودشان هم معترف به گناهانشان بودند. 🔹ولی مسأله الآن اینطور نیست! تشیّع در بسیاری از مواردش تبدیل به یک امر شناسنامه ای شده! عمق ندارد! به شکلی که مقداری سر به سرش بگذاری اصلا میبینی باوری ندارد! بلکه گاهی ابایی از ابراز کفریّات ندارد! آیا ما واقعا برای چنین شخصی آن ارزشهای والای تشیّع را بیان کرده بودیم؟! آنها احکام وجودی اینها بودند؟! نخیر! گاهی از اینها هم باید از فعلشان تبرّی جست و هم خودشان! چون خودشان هم در وادی کفرند و هنوز وارد وادی ولایت اولیاء الهی نشده اند! ✋مدام نگویید اینها هم شیعه هستند و اینها هم مؤمن هستند و تنها گناه میکنند و فسق دارند و این حرفها! اینقدر وادی حقیقت را بی محتوا نکنید! با الفاظ بازی نکنید! تبرّی نجستن از آنها باعث نوعی انس و تمایل به وجود ظلمانی شان میشود. 👈چه خوشتان بیاید یا خوششان بیاید یا نیاید یک واقعیتی است هر چند از عزیزان انسان باشند. البته مراد آن نیست که بدون توجّه به احکام نهی از منکر و مانند آن رفتار ناشایستی نسبت به آنها داشته باشیم. نه! ولی واقعیّت آن است که انسان مؤمن نمیتواند از خود اینها تبرّی نداشته باشد! اقتضاء باور توحیدی و اخلاص در بندگی داشتن چنین حالت برائت و لعنی است. 👈ممکن است اینها هم در دلشان مانند برخی مسیحیان یا ملحدان یا یهودیان محبّتی از امام حسین علیه السلام یا امیر المؤمنین داشته باشند! ولی اینکه نشد تشیّع! ممکن است این محبّت خودش مایه نجات هم بشود ولی این بحث دیگری دارد! ⚪آری یک نکته ای اینجا هست که از دشواری های زمان ماست! آنهم این است که همانطور که امروزه با پدیده ی تشیّع شناسنامه ای مواجهیم با پدیده ی کفر نقابدار هم مواجهیم. سابقا در این زمینه مطالبی بیان کرده ام که اساسا انسان مدرن و پست مدرن با مکاتبی مانند لیبرالیسم و مانند آن عملا در باطن از پستان نوعی کفر تغذیه میکند. ولی کفری که مانند قبل به شکل عقیدتی و صورتبندی شده لزوما به جنگ ادیان نمی آید تا حساسیت آفرین باشد. به شکل خزنده مانند موریانه ای به جان خانه ی ایمان افتاده و پایه های آن را سست میکند! 👈یعنی چه؟! یعنی اینکه گاهی خود شخص هم متوجّه نیست که دیگر ایمانی ندارد! ممکن است هنوز هم خودش را شیعه یا مسلمان بداند ولی واقعا نیست! اگر به این مطلب خودآگاه شود که دارد یک دین جدیدی را میپذیرد ممکن است برایش حساسیت آفرین باشد ولی این دین مرموز نوین به شکل نقابداری عملا بسیاری را هر چند خودشان ندانند به ورطه ی کفر کشانده است! ⬇⬇