🔹ممکن است اشكال شود از مرّیخ که بحث نمیکنیم! در بین اقوام ما و یا حتّی فرزندان و پدران ما اینگونه افراد گاهی هستند! یعنی باید اینها را لعن کرده و از خودشان تبرّی بجوییم؟! در پاسخ باید گفت فسق وقتی فسق است که معنایش نوعی خروج عملی از مقتضای باورهای انسان باشد. ولی اگر عملی طوری باشد که اصلا به خاطر کفر سر زده باشد که دیگر فسقی وجود ندارد! خودش کفر است! یک بی حجابی گاهی مصداق فسق است و گاهی مصداق کفر! اگر کفر بود بله همینطور است. ✋ولی عمق معنای تبرّی و لعن را باید خوب درک کرد. مراد این نیست که برای هدایت اینها تلاش نکنیم! مراد این نیست که به آنها فحش بدهیم! مراد این نیست که با آنها بد رفتاری کنیم! اصلا اینها نیست! 👈مراد این است که بدانیم چنین شخصی باطنی تاریک پیدا کرده که مستحقّ دوزخ است. وجودش وجود ناری شده است. چه بداند و بدانیم و چه نداند و ندانیم! چه خوشمان بیاید یا نیاید! یک حقیقت نفس الامری دارد! اگر چنین است هیچ گونه تمایل وجودی و محبّتی نسبت به او نباید داشت! باید کاملا از او قلبا بیزار بود. 👈باید طوری نفرت قلبی و دوری از آنها پیدا کرد که ایمانمان در اثر معاشرت با آنها لطمه نبیند! تا محبّت آنها را به دل راه ندهیم؛ همانکه مانند موریانه ای پایه های ایمانمان را خراب میکند! شاید شارع مقدّس برای چنین امری بود که نجاست آنها را اعلام کرد! بر این امر معقول ثوب محسوس پوشاند! 👈این تبرّی و لعن و مانند آن برای سوزاندن ریشه های کفر در وجود خودمان است. البته آثار اجتماعی هم دارد. یک معنای عجیب و غریبی ندارد که برخی از آن استیحاش داشته باشند! یک امر عقلائی روان شناسانه و جامعه شناسانه بسیار قابل دفاعی است. اصلا یکی از افتخارات دین اسلام است که چنین حقیقت مهمّی را بیان کرده است. 🔹حالا اینهایی که گفتم را انصافا یک دفعه به ذهنم آمد! برای فرضیه بررسی و نقد و ابرام خوب است. گفتم بذلش کنم. قبل از اینکه آن را بنویسم سر سفره با خانواده صحبت کردیم و نظرشان را خواستم. گفتند خب برخی از اینها بین اقوام هم هستند! یعنی میگویی از فلانی و فلانی تبرّی بجوییم! همان مطلب بالا را گفتم که اگر واقعا بی حجاب شدنشان مصداق کفر باشد نه فسق دیگر باید از خودشان و نه عملشان تبرّی جست. معنای تبرّی جستن از خودشان هم این نیست که به آنها فحش بدهیم! دلسوزی برای هدایتشان نداشته باشیم! 💡همینکه داشتم این را توضیح میدادم یک مطلب دیگری به ذهنم خطور کرد که دیدم مطلب مهمّی است. آن را هم بذل کنم. دیدم ای دل غافل! چرا تا کنون نفهمیده بودم! ✅اصلا عمق مفهوم تبرّی و لعن از جهتی کمک به مؤمنین برای حراست از گوهر ایمانشان در برابر شبهات ناشی از مخالطت و معاشرت با این کفّار است. امری که شارع مقدّس با بیان نجاست آنها و باطن جهنّمی آنها و لزوم تبرّی از آنها و حرمت تعرّب بعد از هجرت و مانند آن به مؤمنین نوعی واکسن ایمانی زده تا در مواجهه با اینها آلوده نشوند! ✅یعنی چه؟! یعنی اینکه انسان وقتی با اقوامش یا دوستانش یا خانواده اش یا همشهری اش مواجه میشود که باطن کفری پیدا کرده به دلیل حسگرا بودنمان نمیتواند عمق ناری این حقیقتی که مربوط به عوالم تجرّدی است را درک کند! امتداد محسوسی آخر ندارد! بلکه بالاتر از آن گاهی احساس میکند اینکه اخلاقش مثل بقیه است! بلکه اخلاقش بهتر هم هست! راستگوتر است! مهربانتر است! بخشنده تر است و... . ✅اینجاست که باید گفت: «ویحکم لا تغترّوا»! شیطان با نقاب اخلاق می آید! چطور ما از اینها بالاتر و بهتر باشیم؟! کسی که عمق این مطلب را تجربه کرده میفهمد چه میگویم. چه شبهات خطرناکی است. یا مثلا مدّتی میرود در بلاد کفر زندگی میکند و دچار چنین شبهاتی میشود! 🔻اموری مانند لعن و تبرّی و نجاست کفّار و اینها لایه های محافظتی در برابر این حالات روانی است! لایه هایی است که میخواهد از گوهر تابناک ایمان در برابر شیاطین اینچنینی محافظت کند!🔺 👈برخی از همین مؤمنین عادی را دیده ام که در هیئات از بچگی بوده اند و حالت تبرّی و لعنی خاصّی پیدا کرده اند! اینها وقتی با شبهاتی مرتبط با همان فضای لعنشان مواجه میشوند اصلا گویا واکسینه شده اند! ولو پاسخش را ندانند نسبت به آن پدیده دلچرکین اند! 👈ولی برخی دیگر که چنین روح برائتی در درونشان وجود ندارد خیلی زودتر میتوانند مبتلا به شبهه شوند! نوعی شرح صدر کفری گاهی پیدا میکنند! آخر مگر نوع انسانهای حس گرا میتوانند بفهمند که ایمان چه حقیقت برتری از صرف اخلاقیّات و امور اینچنینی دارد؟! ⬇⬇⬇