📖«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَا كَرَمَ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى وَ لَا مَعْقِلَ أَحْرَزُ مِنَ الْوَرَعِ وَ لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَا لِبَاسَ أَجْمَلُ مِنَ الْعَافِيَةِ وَ لَا وِقَايَةَ أَمْنَعُ مِنَ السَّلَامَةِ وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ بِالْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقَنَاعَةِ وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقُنُوع‏ ...» ⚪به مرور متوجّه شدم اساسا باید بین مفهوم علم و حکمت تفاوت قائل شد! همانکه در بذل خاطر ۴۲۶ به آن اشاره کردم! اصلا یکی از شاخصه های انسان مدرن آن است که برخلاف انسان قدیم حکمتها را رها کرد و به سراغ سوادها و علوم رفت! انسانها سطحی هستند و حکیم بار نمی آیند! درسهای عمیق زندگی را یاد نمیگیرند لذا مانند قدیمی ها آموزنده نیستند! 👈دیدم واقعا تحقیق در جوانب مفهوم حکمت و تفاوت آن با علوم مرسوم بین بشر مانند طبیعیات و الهیات و منطق و مانند آن بحث کلیدی است. متون دینی از سنخ حکمت است. همین است که به جای برجسته کردن ارسطوها و امثال آنها لقمان حکیمها بزرگ شده اند! 👈افرادی که اگر قرآن کریم از آنها یادی نمیکرد در تاریخ علم هیچ جایگاهی نداشتند! دیدم باید خیلی در اینجا تأمّل کنم تا بتوانم به آن زبان بدهم و ابعاد مختلفش را استنباط نمایم. ولی خیلی جای بحث دارد! انبیاء الهی برای تعلیم کتاب و حکمت آمدند نه یاد دادن این علوم بشری! همین حکمت است که گمشده ی اهل ایمان است! 👈البته مرادم تحقیر این علوم نیست! روشن است چه میگویم. دغدغه شان حکمتی بود که ارتباط مستقیم با زندگی و سعادت انسانها داشت! دنبال تعلیم منطق و کتاب برهان و مجادلات و نقد و بررسی های اینچنینی نبودند! دنبال حاشیه زدن و استدلالهای کذایی در کتب نبودند! 💡به ذهنم خطور کرد اگر کسی به درستی جایگاه حکمت و تفاوتش با علم را درک نکند نمیتواند اهمیت ادیان الهی و عظمت آنها را درک کند! نمیتواند عظمت نهج البلاغة و قرآن کریم را درک کند! ✅باید اینجا ایستاد و کار کرد که دقیقا این حکمت چیست و تبارش از کجاست! با چه معیارهایی میتوان بین حکمتهای منسوب بشری تمایزی قائل شد و مثلا چه فرقی میتوان بین نهج البلاغة امیر المؤمنین با تشبّه به مسیح توماس آکمپیس و مانند آن قائل شد؟! 👈فعلا مطلبی کامل برای گفتن ندارم ولی میدانم اینجا حقایقی موج میزند که گفته نشده یا من ندیده ام! میشود حرفهایی زد ولی فعلا سکوت کرده و اعتراف به جهلم کنم بهتر است! خود این هم یک حکمتی است که: «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِي أُصِيبَتْ‏ مَقَاتِلُه‏» 👈مرحوم علامه ی طباطبایی ذیل آیه ی ۶۹ سوره مبارکه بقره: «یؤتی الحکمةَ من یَشاء و مَن یؤت الحکمةَ فقد أوتِیَ خیراً کثیراً» بیان میکنند که حکمت همان قضایای حقّه مطابق با واقعی است که به نوعی مشتمل بر سعادت بشر باشند! کاملا مرتبط با زندگانی بشر باشند! اگر از الهیّات یا طبیعیّات یا تاریخ یا هر چه هست به نوعی با سعادت بشر مرتبط شود! علم نافع باشد! 📖«الحکمة هی القضایا الحقة المطابقة للواقع من حیث اشتمالها بنحو علی سعادة الانسان کالمعارف الحقّة الالهیة فی المبدأ و المعاد و المعارف الّتی تشرح حقائق العالم الطبیعی من جة مساسها بسعادة الانسان کالحقائق الفطریة الّتی هی أساس التشریعات الدینیة» 👈در سوره ی مبارکه لقمان امور مانند توحید، وظیفه ی فرزندان در قبال والدین، زکات، حرمت تبذیر، انفاق، منع فحشا و روابط نامشروع، حرمت قتل و کم فروشی و سخن غیر عالمانه و فخر فروشی و مانند آن حکمت دانسته شده: «ذلک ممّا أوحی الیک ربّک من الحکمة»! یعنی هم مسائل عقیدتی و هم اخلاقی و فقهی را میگیرد! ✅در هر حال گویا در حکمت معانی خاصی مانند نافع بودن، آسان بودن یادگیری و به کار بردن آن، مهم بودن برای سعادت واقعی انسان و همینطور متقن و مستحکم بودن آن اشراب شده است. نوعی حالت راهبردی دارد. ورای ظاهر ساده اش بسیار عمیق و باطن دار است. دانستن آن زمینه ی نوعی تغییر و جهتگیری سودمند را برای انسان حاصل میکند. برای باور و عمل است. 👈اگر چنین است رأس چنین حکمتی معرفة الله و مخافة الله و شناخت مبدأ و معاد میشود. در ادامه اموری که به بهزیستی حقیقی انسان کمک کند. 👈استاد معظّم آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم در کلام قابل توجّهی بیان میکنند که «ظرف حکمت فطرت است. فطرت الهی انسان که بار معنویت و علوم و معارف و حکمت را بر دوش میکشد! ظریفیت شگفت آوری دارد که آسمانها و زمین و کوهها از آن بی بهره اند! انسان به لحاظ این فطرت است که قوی است»؛ 👈به نظرم این بیانات ایشان خیلی مهم است و جای کار دارد و باید عمق آن روشن شود. فطرت چیست و نسبت فطرت و حکمت چیست؟! 👈دیدم یکی از متفکرین معروف تاریخ اندیشه مغرب زمین به این مسأله متفطّن شده و به خوبی یکی از انتقادهای اساسی به نظام تعلیم و تربیت بشری را در همین میداند که به بشر حکمت یاد نمیدهد! ⬇⬇