🔹آری ورای همه ی این صور مختلفی که در حال جلوه گری است یک حقیقت است که میخواهد خودش را نشان دهد! آن هم من و أنا و خود است! گویا اینها أنانیّتشان را به شکل استقلالی با چنین صفات کمالی باور کرده اند! گویا باورشان شده که عظمتی در عالم دارند! گویا زبان حالشان -هر کدام به نوبه ی خودشان- همان زبان حال استکباری قوم عاد است که : «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» 👈واقعا انسان وقتی در حال و هوای آن بانویی که با آن غرور و تکبّر سوار خودروی شاسی بلند میشد یا آن رئیسی که با آن تبختر بر آن صندلی اش تکیه زده بود مینگرد احساس میکند زبان حالش نوعی ادّعای خدایی است! بساط خدایی راه انداخته! ✋این را گفتم چون معمولا انسان عیبهای دیگران را راحتتر میبیند تا عیبهای خودش را! خود ما هم به گونه ای دیگر همین هستیم! 👈وقتی نگرش باطنی و عمق باورش در چنین توهّمی است خب طبیعی است که مایل باشد کمالات خودش را به دیگران نشان داده و لذّت ببرد! در حال انجام اعمال عبادی است! در حال نماز است! ولی خدایش نفس خودش است! نماز و توجّه وجودی و ذکرش متوجّه خواسته های نفس است! 🔹چه بگوییم! مسأله این است که اگر واقعا چنین غنا و بی نیازی و کمالاتی داشتیم حرفی نبود! ای کاش چنین بود ولی چه کنیم که هرگز چنین نیست! مگر این همه امارات فقر و بیچارگی و مسکنت و عدم را در خود و دیگران نمیبینیم؟! یعنی تا کنون چیزی را ندیده ایم تا آن بینی چموشمان را در برابر حقیقت والاتری به خاک مذلّت مالیده و ما را متوجّه حقیقت فقری و بندگی ذاتیمان کند؟! 📖«أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّة» 💡به ذهنم خطور کرد همانطور که در وادی نفس انسان به پرستش خودش میپردازد و همین است که اقتضاء چنین جلوه گری های مادّی را دارد در وادی فطرت نیز انسان به پرستش خدای خودش میپردازد و آنجا هم اقتضاء دیگری دارد! 👈ولی باید بدانیم دو عالم و دو فضا و به قول امروزی ها دو پارادایم است! همین است که خیلی بشر در درک وادی پاکان و اولیاء الهی دچار قیاس باطل و سوء تفاهم میشود! چون دنیای آنها را درک نکرده! همه را به دنیای نفسانی خودش میخواهد تأویل ببرد و خرابش میکند! 👈انسان در هر دو عالم انسان است ولی یک جا خودش را خدا میداند و در جای دیگر خودش را بنده ی خدا! لذاست که اقتضاء انسانیّت در وادی نفس تکبّر و تفاخر و خود نمایی و اظهار ثروت و قدرت و مانند آن است! 👈ولی اقتضاء انسانیّت در وادی فطرت تواضع، ابراز فقر و نیاز و دعا در برابر ساحت عظمت خداوند متعال است. آنجا انسان خودش را به صفت غنا میشناسد و شروع به طغیان و جلوه گری و قارون و فرعون گری میکند و اینجا انسان خودش را به صفت فقر میشناسد و خودش را در برابر خداوند متعال بنده ای ناچیز دیده و هیچ چیزی برای نشان دادن به دیگران برای خودش نمیبیند! 🔹اگر توانسته باشم عمق تفاوت این دو فضا را مقداری برجسته کنم به یک کلید در درک شاخصی مهم برای بازشناسی ثروت مادّی و ثروت معنوی نائل میشویم. آن هم این است که انسان در مسیر نفسانیّت چون توهّم استقلال و خدایی و غنای وجودی پیدا میکند ثروتش در همین امور منفصل از بیرونش جلوه گری خواهد کرد! در درونش دیگر خبری نیست! چنین توهّمی تنها میتواند در لایه ی اعتباریّات و امور منفصل دامن بگیرد. 👈ولی وقتی انسان در مسیر بندگی و فطرت گام بردارد چون در وادی فقر و نیستی در برابر پادشاه همه ی عوالم وجود سیر میکند ثروتش که همان تقرّب وجودی به خداوند متعال است در امور درونی محقّق میشود. در بیرون دیگر خبری نیست! «اللهم اجعل غنای فی نفسی» 👈ولی در درونش چه میگذرد؟! ثروتش از چه سنخی است؟! از این جنس است که مدام بر مراتب عمیق و عمیقتری از فقر و نیستی خودش در برابر خداوند متعال پی میبرد. ✅ثروتش از نوعی احساس وجودی فقر عمیق و عمیقتر برمیخیزد! همان احساسی که اقتضائش آن است که دیگر جلوه ای نداشته و جلوه گری را تنها مختصّ خداوند متعال بداند! خودش را مدام میخواهد کوچک و کوچکتر کند تا جایی که خودش را نبیند یا دیگر خودی نماند! اقتضاء ثروت او که از جنس فقر است همین است! ⬇⬇