✅باید دانست باطن تفاوت عقل زن و مرد در تفاوت تعیّنی است نه در زیادی و کمی اصل این موهبت بزرگ! زنان با توجّه به نوع خلقتشان طوری نظام امیالشان مهندسی شده که خطورات اوّلیه ی آنها در مقام تصوّر که منتهی به تصدیق و اراده میشود نوعا تمایل به نگاه های عاطفی و احساسی دارد! ✅یعنی چه؟! یعنی مدار دوران عقل در مرد و زن فرق دارد! کلّ یجری لأجل مسمّی است! نوعی اختلاف پارادایمی طبیعی دارند! عقل یکی باید قواعد سختیهای زندگی دنیایی را استنباط کند و عقل دیگری باید قواعد نرمی های زندگی دنیایی را استنباط کند! ✋ولی باید دقّت کرد در مرحله ی پیشین و بالاتر هر دو یک عقل است. عقلی که باید در مرتبه ی دیگری پلکش را به سوی حقائق عمیقتر هستی باز کند و راه سعادت را بپیماید! ⛔البته منکر آن نیستیم که به شکل قلیلی مردان زن صفت یا زنان مرد صفت از حیث مزاجی وجود داشته باشند! یا مردان ابله و زنان بی احساس وجود داشته باشند! همانطور که مثلا دیوانگی و ضریب هوشی متفاوت امری نادر ولی طبیعی است. اینها دیگر خلاف قاعده است و خلاف مجرای کلی بحث! ⛔و باز منکر آن نیستیم که امکان داشته باشد زنی به شکل قسری تعین عقل منطقی و مرد صفتی را بر خود تحمیل کند و بتواند به تدبیر منزل و قضاوت و حتی حکومت بپردازد ولی روشن است که اولا نوعی عذاب و خروج از حالت طبیعی برای اوست و ثانیا اینگونه وظایف مردانه هیچ فضیلت یا کرامتی برای او ندارد و ثالثا به شکل طبیعی به فضیلت زنانگی اش ضربه زده و به دلیل محسوس بودن برجستگی شغل مردان باعث نوعی اغترار به جهل و سوق دادن زنان به این وظایف دور از طبیعت و صلاحیتشان میشود و نباید به تحسین و تبلیغ این دست زنان پرداخت! 👈در هر حال نه آن واقع نگری دنیایی کرامتی بود و نه این عاطفه نگری دنیایی! اینها زیادت است و فضیلت واقعی در آن عقل برتری است که عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان است! همان عقلی که بین زن و مرد یکسان است! همان عقلی که متأسّفانه معمولا اسیر چنبره ی نفس بوده و فریب شیطان را خورده و دچار غفلت و غرور است. در مردان به نوعی و در زنان به نوعی دیگر! 🔴یکی از بزرگان روانشناسی آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد بانویی به نام کارول گلیگان است. ایشان کتابی مهم به نام صدایی دیگر: « in a different voice» در زمینه نظریّه روان شناختی رشد زنان دارد. در آن بعد از آزمایشهای تجربی به این نتیجه میرسد که اساسا زنان و مردان نه در خود قدرت تعقّل بلکه در گرایششان به سبک استدلال و توجّه به مؤلّفه های آن تفاوتی مهم دارند که آنها را از یکدیگر جدا میکند. 👈مثلا آزمایشی صورت گرفت در بین پسران و دختران ۱۱ ساله که شخصی را تصوّر کنید که همسرش سرطان بگیرد و به دارو نیازمند باشد ولی پول ندارد. داروخانه ای هست که امکان دزدی از آن ممکن است. وظیفه ی این مرد چیست؟ 👈در پاسخ دریافتند معمولا پسران در یک استدلال عقلانی اخلاقی تاکید بر لزوم دزدی نمودند زیرا جان شخص برخلاف پول قابل استدراک نیست. ولی دخترها معمولا ذهنشان بر حواشی میرفت که مثلا وام بگیرد و یا اینکه نکند بعدا به زندان رفته و همسرش تنها بماند و... که استدلالهای اخلاقی بودند که عمدتا متوجه به حفظ روابط بودند. 👈ایشان نتیجه میگیرند که ورای ساختارهای واحد منطق ارسطویی در تمایل به نحوه ی استدلال و چینش مقدمات زن و مرد متفاوت اند. مردان عمدتا روی به تعقل اخلاقی می آورند ولی زنان عمدتا در پی حفظ روابط و بهبود و گرمی آن میباشند. ✋اینجاست که یکی دیگر از بزرگان روانشناسی معاصر مرد که استاد دانشگاه هاروارد است یعنی استیون پینکر به ایشان اشکال نقضی نموده اند که با این استدلال تالی فاسدی پیش می آید که نمیتوان آن را پذیرفت و آن این است که زنان نباید به منصب قضاء بپردازند! 👈به تعبیر طلبگی خودمان بسیاری از جوابهای نقضی در واقع تعمیم و توسعه اشکال میباشند نه پاسخ به آن! آری زن مناسب نیست قاضی قرار گیرد مگر دیگر قرار باشد زن نباشد و مردانگی کند!