باسمه تبارک و تعالی (۵۸۴) نکاتی پیرامون قاعده «اوفِّیش»! «حکمتی از فصل چهارم از نمط هشتم اشارات ابن سینا» «کشکی خوش مزه تر از چلو کباب!» 🔹پدر بزرگم اواخر عمر پاهایش درد میکرد. وقتی با سختی حرکتی میکرد با یک زحمتی مینشست و با حالتی مانند اینکه به درک یک موفّقیت بزرگ نائل شده از عمق دلش میگفت: «اوفِّیش»! خیلی درکش نمیکردم. فوقش دلم میسوخت چقدر اذیت میشود! میگفتم لابد الآن در این لحظه اذیتش تمام شد! 🔸امسال که برای پیاده روی اربعین مشرّف شده بودیم بعد از چند سال کم تحرّکی ابتدا به ساکن حدود ۸۰ کیلومتر پیاده روی کردیم. همان اوائل پاهایم تاول زد! کم کم آثار خستگی ظاهر شد و طوری بود که پاهایم مثل چوب خشک شده بود. وقتی جایی مینشستم و میخواستم بلند شوم شبیه پدر بزرگ مرحومم شده بودم. 🔹گاهی کسی دستم را میگرفت و بلند میشدم. با خشکی خاصی شروع به قدم زدن میکردم و مدّتی میرفتیم تا مقداری پاهایم گرم شود. تازه آن حالت پدر بزرگم را درک کردم. وقتی جایی میخواستیم بنشینیم به معنای واقعی کلمه عمق آن واژه ی «اوفِّیش» پدر بزرگم را درک میکردم! 🔸ولی اینبار فهمیدم ماهیّت این اوفّیش صرفا دفع یک الم نبود! تفطّن و ادراک دفعی یک نعمت به نام رسیدن به راحتی بدن بود که مستلزم درک این ملائمت و لذّت بردن از آن بود. واقعا لذّت میبردم! در زندگی عادی معمولا چنین لذّتی را تجربه نکرده بودم. 🔹به یکی از برادران همراهمان گفتم من وقتی بعد از این خستگی مینشینم لذّتی پیدا میکنم که میخواهم بگویم: «أینَ الملوک أین أبناءُ الملوک»😊 این پادشاهان عالم کجایند تا این لذّت را ببینند! ⬇