🔹ابن خلدون که خود از دانشمندان اسلامی و از سیاستمداران شمال آفریقا در قرن هشتم است بسته به دل مشغولی و علاقه ی خود در مدّت چهار سالی که گرفتار زندان یا اقامت اجباری یکی از حکومتها در قلعه ابن سلامه شد و در این زمان دست به تألیف کتابی در تاریخ زد. 👈با توجّه به آنکه در شمال آفریقا عمدتا دو نژاد عرب و بربر مسلمان وجود داشت سعی کرد یک دوره تاریخ را از زاویه ی این دو نژاد بررسی کند و البته در کنار آن به دیگر نقاط و اجتماعات بشری سری بزند. 👈از همین رو کتاب خود را به دو بخش تاریخ عرب و تاریخ بربر تقسیم نمود و کتابش را به این اسم نامید: «العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر»؛ 👈انصافا هم تاریخ خوبی است. نسبت به دیگر تواریخ نقادانه تر بحث کرده است. مثلا میتوانید مقابله ای که بین تواریخ برای بیان تاریخ ایران باستان در عصر هخامنشی انجام داده را ببینید تا تلاش وی را در تفکیک و تبار شناسی جریان منقولات و دسته بندی آنها را بهتر متوجّه شویم. 🔹ابن خلدون برای تاریخش یک مقدّمه ای نوشته و در آن از فضیلت علم تاریخ صحبت کرده و یک آسیب شناسی بسیار جدّی نسبت به کتب تاریخ انجام داده است. عمده ی نقدی که به کتب تاریخ قبل از خودش بیان میکند این است که تاریخ به شکل علمی و معقول نوشته نشده است! گویا با قصّه سرایی اشتباه شده است. گاهی مطالبی نقل میشود که با اندکی حساب و کتاب و اندیشه روشن میشود که دروغی بیش نمیتواند باشد. 👈از اینجاست که ایشان یک نظریّه ی بسیار بدیع و ابتکاری را در تاریخ علوم بشری ارائه میکند. آن هم این است که اساسا از آنجا که تاریخ چیزی جز احوالاتی نیست که بر جامعه ی انسانی رخ میدهد اگر بتوانیم علمی پیرامون اجتماع و تمدن انسانی و احکامی که بر آن عارض میشود استنباط کنیم به مناطی برای قضاوت پیرامون منقولات تاریخی دست پیدا میکنیم: 📖«حقیقة التاریخ خبر عن الاجتماع الانسانی الّذی هو عُمرانُ العالم و ما یعرض لطبیعة ذلک العمران من الاحوال» 👈اینکه چه حرفهایی در تاریخ معقول است رخ داده باشد و چه اموری نه! 📖«القانون فی تمییز الحقّ من الباطل فی الاخبار بالامکان و الاستحالة أن ننظر فی الاجتماع البشری الّذی هو العمران و نمیّز ما یلحقه من الاحوال لذاته و بمقتضی طبعه و ما یکون عارضا لا یعتدّ به و ما لا یمکن أن یعرض له و اذا فعلنا ذلک کان ذلک لنا قانونا فی تمییز الحقّ من الباطل فی الاخبار و الصدق من الکذب بوجه برهانی لا مدخل للشک فیه... 📖و هذا هو غرض هذا الکتاب و کأنّ هذا علم مستقلّ بنفسه فإنّه ذو موضوع و هو العمران البشری و الاجتماع الانسانی و ذو مسائل و هی بیان ما یلحقه من العوارض و الاحوال لذاته واحدة بعد أخری و هذا شأن کلّ علم من العلوم وضعیا کان أو عقلیّا» 🔹در اندیشه ی ابن خلدون پدیده های اجتماعی هم مثل دیگر پدیده های عالم از قوانینی طبیعی تبعیت میکنند لذا لازم است برای شناخت آنها قوانین و احکام آنها را شناخت. میشود یک عام پیرامون آن تأسیس کرد. علم عمران او در واقع برای شناختن این امور است. به وسیله ی علم عمران اخبار تاریخی را میشود سنجید. 👈خود ایشان به شکل تفصیلی به این مطلب خودآگاه است که علمی جدید را کشف و استنباط کرده است و آن را علم العمران مینامد. گویا ترجمه ی آن به تمدّن شناسی دقیقتر از جامعه شناسی باشد. از همینجاست که دست به یک تفلسف عمیق و بدیع در ابعاد حیات اجتماعی و ایجاد فرهنگها و تمدّنها و مظاهر آنها میکند. 👈از مفاهیم کانونی مانند همگرایی یا همان عصبیّت و ملکه و مانند آن استفاده کرده و ضمن تحلیل و استنباط ابعاد و بیان امتدادهای آن نتایج بسیار جالبی را میگیرد. واقعا ایشان را میشود فیلسوف برخی مفاهیم کلیدی مانند عصبیت و ملکه دانست. چه تحلیلهای راقی و چه امتدادهای عجیب و عمیقی از اینها برداشت کرده است. 👈خود ایشان ابتدا تعجّب میکند که چرا پیشنیان چنین دانش مهمّی را بنا نکرده اند و احتمال میدهد داشته اند ولی در خزانه ها و مانند آن نابود شده باشد. واقعا تواضع جالبی است. در ادامه معتقد این دانش نه از سنخ خطابه است و نه از سنخ حکمت عملی و سیاست مدن فلاسفه. 👈زیرا نمیخواهد از افعال انسانها و خوب و بد آن در مقیاس فردی و اجتماعی صحبت کند. میخواهد از تمدّن انسانی و مراحل تکوّن و اطواری که طیّ میکند و حالاتی که بر آن عارض میشود بحث کند. 🔹از همینجاست که ابن خلدون تصمیم میگیرد این علم جدیدی که آن را کشف کرده است را کتابی مستقل قرار داده و کتاب اوّل از سه کتاب خودش در فنّ تاریخ قرار دهد. یعنی بعد از بیان مقدّمه در زمینه تاریخ و آسیب شناسی، کتاب اوّلش علم العمران است که بسان منطق درک وقایع تاریخ بشر و احوالات جامعه ی انسانی است و کتاب دوّم تاریخ عرب و امم پیرامون آن و کتاب سوّم تاریخ بربر و دول مغربی است. ⬇⬇