🔴چند صحنه ی این فیلم که برایم تکان دهنده بود یکی آنجا بود که قرار بود در فضایی مانند بازپرس جنایی پرسشهای اداره کار را پاسخ داده و فرمهایی را پر کند! سؤالاتی که هیچ ربطی به مشکل او نداشت و دانیل بلیک که تنها به خاطر مشکلی اندک در قلبش اسیر این ساختارها شده بود در جمله ای مهم گفت: «ما هی داریم از قلب دور و دورتر میشویم!» 👈یعنی این ساختارها که برای حل مشکل آمده بودند حال خودشان تبدیل به مشکل حادتر شده اند. صحنه ی دیگر جایی بود که کتی به فروشگاه کمیته امداد رفته بود و وسایل صدقه ای به او میداد که او با نهایت تأثر ابراز کرد حس خیلی بدی دارد! گویا دیگر هیچ کرامت و احترام وجودی برایش نمانده! 👈صحنه ی تکان دهنده ی دیگر آنجایی بود که بعد اللّتیا و الّتی در انتهای فیلم قرار بود جلسه ای برای وضعیت نهایی او بگیرند! 👈چند نفر در دفتری جمع شده بودند که در مورد او تصمیم بگیرند! او در کمال اضطراب که منجر به سکته ی نهایی و مرگش شد این جمله ی تکان دهنده را گفت که: 😔«ببین! زندگی من زیر انگشتان آنهاست!»😔 👈یعنی اینقدر من تحقیر شده ام! اینقدر من را کوچک کرده اند! اینگونه من را شکنجه میکنند و به من اضطراب داده اند. صحنه ی تکان دهنده ی دیگر آن نوشته ای بود که قرار بود در آن جلسه بخواند ولی مرگ به او فرصت نداد! نوشته ای که بر سر پیکر او در کلیسا خواندند که در آن گفته بود: 📖«من یک انسانم نه یک سگ! میخواهم با من با احترام برخورد کنید» 🔹آن پیام جوهری که از این فیلم دریافت کردم آن بود که ای سیاستمداران! ای مسئولان! ای تصمیم گیران! بدانید با انسان طرفید! انسان! بدانید اگر با این ساختارهایتان عزّت نفس و کرامت درونی او را بشکنید و از او بگیرید دیگر همه چیز را از او گرفته اید. دیگر هر فسادی از او سر میزند! حتّی جامعه را هم دیگر نمیتوانید اداره کنید! 👈این زن محترم و جوان و مادر دو فرزند را مجبور کردید علی رغم میل باطنی اش برای چیز کوچکی تن به دزدی بدهد! اویی که حقیقتا دزد نبود. در ادامه مجبورش کردید دست به فحشا بزند! اویی که فاحشه نبود. او را به جایی کشاندید که دیگر نتواند مادری هم بکند! او که مادری مهربان بود! 👈ولی دانیل چه! او که انسانی شریف و دارای عزّت نفس بود. تن به خلافکاری و دزدی نداد! تا آخر مقاومت کرد! ولی به چه قیمت؟! به قیمت سکته ی نهایی و از دست دادن جانش! 🔹همه به خاطر چه بود؟! به خاطر اینکه عزّت نفس را از آنها گرفتند. کسی که قیمتی نداشته باشد خودش را ارزان میفروشد! یا شرافتش را و یا جانش را! به یاد کلام مولایمان افتادم که هر کسی کرامت نفس داشته باشد به خودش با معصیت و خلاف توهین نمیکند. اینها همه ناشی از نداشتن عزّت نفس است: «مَنْ كَرُمَتْ‏ عَلَيْهِ‏ نَفْسُهُ‏ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَة»؛ 👈کسی که کرامت نفس داشته باشد دیگر شهوات و جذابیتهای دنیایی او را فریب نمیدهد: «مَنْ كَرُمَتْ‏ عَلَيْهِ‏ نَفْسُهُ‏ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهْوَتُه‏». ⚪ولی راهکار این فیلم چیست. اینجا دیگر مقداری شعاری است. گویا کارگردان میخواهد شعارهای سوسیالیستی و تشکیل دولت رفاه را درمان این مشکلات معرّفی کند. میخواهد با نشان دادن اینکه مردم را اگر به خودشان واگذار کنند نسبت به هم مهربان هستند به آنها یادآوری کند که خودتان به فکر خودتان باشید. خودتان تصمیم به تغییر بگیرید. از این نهادهای سرمایه داری فاصله بگیرید. 👈کاری به اینها و نقدشان ندارم. اینها هیچ کدام دین الهی را نشناختند و از آن دین موهومشان فراریند. باید دیر یا زود بفهمند جز با برگشتن به پیام وحی آسمانی و تحقّق دین راستین و بازگشتن حجت کبرای خداوند چاره ای نهایی برای این مشکلات نیست. ✋راستی چه کنیم که عدالت منجر به توزیع فقر نشود و پیشرفت منجر به بی عدالتی نگردد؟! 🔹حالا کارگردان سعی کرده با به چشم آوردن مشکلات نظام سرمایه داری راهکار را نظریّات چپگرایانه ببیند. ولی ای کاش از زاویه های دیگری هم مشکل را به چشم می آورد. مثل اینکه چطور این دانیل بلیک و کتی به خاطر دوری از معنویّت و ارتباط با خدا اینگونه درونشان را در برابر این ساختارها میبازند! تسلیم میشوند. خدایشان را فراموش میکنند! گویا عالم هیچ خدایی و معادی و آخرتی ندارد! همه چیز در همین دنیا است و دنیا و دنیا! 👈یا اینکه از زاویه ای به مسأله نگاه کند که چطور این جوامع با دوری از تعالیم دینی و انسانی با نهاد خانواده و فامیل و رحم مبارزه کرده و اینگونه دانیل و کتی مانند گوسفندانی رها در میان صحراهایی جوامع انسانی مهیّای آسیبهای فراوان شده اند. اگر اینها کس و کاری داشتند هرگز به این فلاکت نمی افتادند...