🔸«راه دنیا گرایان»🔸 راه نخست آن نوعی بازگشت به عقب و تقلیل دادن انسان به بدن و همین زندگی دنیایی است. اینکه همه چیز در همین زندگی دنیاست و انسان حقیقتی ورای آن ندارد. این همان راهی است که اکثر بشر و ابناء الدّنیا آن را نظرا یا عملا پیمودند. با فکرشان یا رفتارشان میگویند عالم غیبی در کار نیست. همه ی سعادتها در همین عالم شهادت و طبیعت است. روشن است که هر کسی عظمت انسان را دریافته و اهل فضیلت و حکمت است هیچگاه به این راه تن نمیدهد. برای انسان فاضل سه راه دیگر باقی میماند. 🔸«راه مرتاضان و عرفانهای بشری»🔸 «نظریّه ی خلوت و ریاضت» یک راه این است که به شکلی خودش با پای خودش و با کمک برخی اساتید بشری و تجربه ها و علوم آنها متوجّه عالم غیب شده و به سوی دیار عجایب و ناشناخته ها قدم بردارد. روشن است که این راه هم معرفت و عمل میخواهد. این راه همان راه مرتاضین و عرفانهای بشری است. راه اوپانیشادها و ریاضتها و رهبانیّتهای سخت و نفسگیر شرقی است. 👈عرفانهای بشری بیش از آنکه مبتنی بر دانش باشند مبتنی بر عمل هستند. گویا در عرفان بشری یک افراطی در عمل نسبت به دانش پیدا شده است. بلکه دانش و خردورزی را نکوهش هم کرده و آن را مانع سلوک در عوالم غیبی میدانند. 🔸«راه فلاسفه و ارسطوییان»🔸 «نظریّه ی برهان و یقین بالمعنی الاخص» راه دیگر طریقی است که مخصوصا در یونان باستان گشوده شد. آنهم اینکه میتوان با ره توشه ای به نام «فلسفه» راهی عالم غیب شده و به سعادت نهایی رسید. ولی چگونه؟! یک نظریّه ی مهمّی در اینجا ابراز شد که تاریخ بشر را متأثّر از خود کرده است. آن هم اینکه سعادت بشر با معرفت گره خورده و این معرفت را باید کسب نمود. ولی آیا کالای تقلّبی معرفت وجود ندارد؟! به دامن کدام معصوم و به ذیل کدام ریسمان محکم و عروة الوثقایی باید چنگ زد؟ 👈در اینجا نظریّه ای به نام امکان وصول به «یقین بالمعنی الاخصّ» را ارسطو بیان نمود که بر اساس آن ذهن انسان میتواند به وسیله ی خاصی به «ضرورت صدق» برسد. به معرفت ناب ابدی غیر قابل تحوّل و زوال برسد. 👈ولی وسیله ی رسیدن به این یقین بالمعنی الاخصّ چیست؟ وسیله کسب این معرفت یقینی در توانمندی ذهنی شگفت انگیز و سوار شدن به براق اسرار آمیزی به نام «برهان» یا همان قیاس یقینی است! وسیله و دستاویزی که برای نخستین بار در تاریخ بشر به شکل روشنی ارسطو آن را کشف کرد. 👈آری حقیقتا یکی از بزرگترین اکتشافات تاریخ بشر کشف امکانی به نام «یقین بالمعنی الاخص» و وسیله ای به نام «برهان» بوده است. بر این اساس تنها راه برای سعادت انسان چنگ زدن به عروة الوثقای برهان است. کسی که طالب سعادت و سلوک عوالم غیب است ضروری ترین امر برای او یاد گرفتن برهان است و برهان و برهان! به تعبیر دقیق ابن سینا در ابتدای صناعت جدل از منطق شفا: 📖«أهم الأشياء بالإنسان أن يشتغل بما يكمل ذاته الشخصية، ثم يشتغل بما ينفع نوعه، أو يحفظ نوعه. و ذات الإنسان بالحقيقة إما أن تكون هى النفس الناطقة، أو تكون هى الجزء الأشرف، و هى الشي‏ء المقصود تكميله من ذاته کمالها مکسوب بمعرفة فمنه ما هو معرفة فقط و منه ما اهو معرفة لما یعمل به و المعرفة المکسوبة هی بالقیاس الیقینی و القیاس الیقینی هو البرهان فیجب أن یکون الانسان معتنیا أوّل شیء بمعرفة البرهان» 🔹دقت کنید چه میگوید! تعبیر اینها و ادّعای فلاسفه خیلی سنگین است! یعنی اگر انسانی واقعا انسان باشد و به فکر سعادت و معادش باشد واجب و ضروری است که در رأس همه ی فعالیتهایش برهان را بیاموزد و یادگیری برهان نیز منوط به زانو زدن در برابر معلّم اوّل ارسطو و یادگیری قانون اوست. همان چیزی که انسان را به مقام عصمت در سیر مسیر سعادت و ضرورت صدق میرساند. پیامبر تو، امام تو و رهبر و پیشوای تو در این راه بزرگ برهان است. صدّیق اکبر و فاروق اعظم برهان است. معلّم تو هم در این مسیر ارسطو و ارسطوییان اند. 👈درست است که در راه فلاسفه هم بخشی از این معرفت مربوط به معرفت عملی است و با عمل و ریاضت برای رسیدن به عدالت نفسانی و پیدا کردن هیئت استعلائی نسبت به آلودگی های طبیعی گره میخورد ولی تدبّر در نظریّه ی فلسفه و همینطور اثری که در تاریخ بشر گذاشته نشانگر آن است که برخلاف راه مرتاضان و عرفا به تحسین افراطی از دانشهای ذهنی پرداخته و چندان به عمل توجّه ویژه در تعلیمش نشان نداده است. نه ریاضت و رهبانیتی دارد و نه ذکر و سحری. لذاست که شاگردان این مکتب جز نوادری نوعا اهل مکاشفات و اتّصالات نبوده اند. 👈اگر راه عرفانهای بشری و مرتاضان مشتمل بر نوعی افراط در عمل و تفریط در علم بود راه اینها هم مبتنی بر نوعی افراط در علم و تفریط در عمل است. همچنین تدبّر در نظریّه ی فلسفه نشانگر آن است که عملا به یکی از شغلها در کنار دیگر صنایع و شغلهای بشری تبدیل شده است. یک حقیقتی ندارد که با هر شغل و هر مسلکی جمع شود. ⬇️⬇️