باسمه تبارک و تعالی (۶۳۷)
«هیس!»
«برای چه امام میخواهیم؟» (۲)
«سختترین و مهمترین شغل دنیا»
🍴سر سفره شام نشستم. این سه تا فرزند دلبند مدام حرف میزدند! سرم داشت میترکید! دستم را به نشانه ی سکوت سمت بینیم گرفتم و گفتم:
هیس!😤
💡به ذهنم خطور کرد سرّ اینکه ماها اینقدر حرف میزنیم این است که کودکیم!
🔹گمان میکنیم همه چیز در بیرون است! خودمان را در بیرون از درونمان تعریف کرده ایم. درکی از سکوت و لذّت آن نداریم. لذا مدام میخواهیم با خودمان یا دیگری حرف بزنیم و یا با اشیاء خارجی تعاملی داشته و بازی کنیم.
🔸مسافرت آدمی از اینجاها شروع میشود.ولی همینکه بخواهد بزرگتر شود مدام از بیرون توجّهش کمتر شده و متوجّه عوالم درون میشود و نسبت به بیرون ساکت و ساکتتر میشود. این خطورات ذهنش را هم با فکر و ذکر ساکت میکند. در دل هیاهوها سکوت وجودی دارد.
🔹ای کاش کسی ما کودکان کوچک و بزرگ را خطاب میکرد که بابا اینقدر حرف نزنید. هیاهو نکنید! گرد و خاکها را بخوابانید تا آن نبأ عظیم را در درونتان بیابید!
💡به ذهنم خطور کرد این همان رسالت انبیاء و اولیاء و علمای ربّانی است. برای چه امام میخواهیم؟!
سختترین و مهمترین شغل عالم را آنها دارند.
👈اینکه این کودکانی که حتّی اگر پروفسور هم بشوند باز کودک و خامند را از ظلمات بیرون و عالم کفر به عوالم نور و درون بکشانند. یادشان بدهند که چطور آسمانی باشند و در زمین زندگی کنند.
🔸به گمانم این اولیاء الهی از سر و صدای ما کودکان در این دنیا حسابی سر درد میگرفتند: «
إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّة»