👈در حوزه ی شیعی نیز در همین زمان تفسیر آلاء الرحمان از مرحوم بلاغی ظاهر شد که عمدتا متاثر از جو سنتی با برخی رویکردهای نوین بود و در حوزه ی عامّه نیز تفاسیری مانند تفسیر مراغی و قاسمی ظهور یافتند. 👈ولی عمده تفسیری که این زمان به عنوان یک تفسیر انقلابی و خط شکن ظاهر شده بود تفسیر المنار بود. تفسیر دیگری هم که در این فضا به شکلی زنگ خطر را برای آینده ی تفسیر به صدا در آورده بود تفسیر الجواهر طنطاوی بود. 🔴با آغاز نیمه ی دوّم این قرن شاهد تألیف تفسیر گرانسنگ المیزان هستیم. با توجّه به زمینه هایی که بیان کردیم بهتر میتوانیم مختصّات تفسیر المیزان را درک کنیم. تفسیر المیزان در فضایی تألیف شد که با ظهور المنار انقلابی در تفسیر به دست سید جمال الدّین اسدآبادی و شیخ محمّد عبدُه رخ داده بود و همچنین خطراتی این علم شریف را تهدید میکرد. به شدّت نیازمند پیدا کردن یک انضباط و نظریّه ی قویم تفسیری بود. اینکه واقعا تفسیر تبدیل به یک علم شود. در این زمان قبل از ظهور علامه طباطبایی روح بازگشت به پیام خود قرآن و تبعیّت از ظهورات قرآنی و حرّیت از تفاسیر مأثور و اقوال پیشینیان و ادعای استنطاق و پرهیز از تحمیل اندیشه ایجاد شده بود. حتّی گرایشات جدّی برای توجّه به سیاق و بافت و تفسیر قرآن با توجّه به قرائن قرآنی به وجود آمده بود. 👈در واقع تفسیر المیزان ناظر به تفسیر المنار و برخی تفاسیر علمی آن عصر مانند تفسیر طنطاوی آغاز به کار کرده و خود را به عنوان پایگاهی برای معرّفی اسلام واقعی به دور از پیرایه ها در دوران نوین قرار داد. از این جهت نمیتوان اثر مبارک شخصی مانند سید جمال الدّین اسد آبادی که سلسله جنبان بسیاری از بیداری های اسلامی است را در بسترسازی برای تفسیر المیزان نادیده گرفت. 🔹معاصر با تألیف المیزان تفسیر مهم دیگری بر پایه ی همان دنیای تفاسیر سنّتی مخصوصا رنگ ادبی آن و برخی حرّیتهای نشئت گرفته از دور جدید تاریخ تفسیر تألیف شد که همان تفسیر التحریر و التنویر ابن عاشور تونسی است. صحبت از زوایا و مزایای این تفسیر مجال دیگری میطلبد. متأسّفانه علامه ی طباطبایی به این تفسیر دسترسی نداشته و الا با توجّه به روحیه و سبک علامه ی طباطبایی قطعا تأثیر مهمّی در سطح و غنای تفسیر المیزان میگذاشت. ذهن ایشان بسیار نو اندیش بوده که با داشتن چنین رقیبهای قوی به مباحث ارتقاء بالایی میداده است. 🔴به عقیده ی نگارنده شاید مهمتر از تفسیر قرآن به قرآن در المیزان سه نکته ی دیگری باشد که در آن علامه میراث دار جریان نوین علم تفسیر است با این تفاوت که آن را به سطوح بالایی از غنا رسانده است. گاهی در فضای نقد نظریه ی قرآن به قرآن و بررسی زوایای آن از این سه نکته ی اساسی غفلت میشود. ✔آن هم یکی فعالیت بسیار جدّی و نظریه وار و تازه نفسانه برای «عملیات استظهار» از خود قرآن کریم است. ✔دیگری نیز که مبتنی بر قبلیست تکیه ی بسیار جدّی به قرائن قرآنی مانند سیاق و بافت و دیگر آیات منفصل برای استظهار است. ✔و سومی نیز تفطن تفصیلی به آسیب تطبیق و تحمیل پیش فرضها بر متن قرآنی و خودآگاهی جهت جلوگیری از آن است. ✋اینها را نباید آسان گرفت. معماها و معضلاتی است که برای ما حل شده و آسان گشته! زمانی دم زدن و عملی کردن اینها به این آسانی ها نبوده! 👈تا اینجای کار اساسا ربطی به نظریّه ی قرآن به قرآن که در نوشته ی دیگری به آن اشاره میکنم ندارد. این سه با شیخ محمد عبده آغاز شد ولی بلوغ آن که زحمت اصلی کار بود بی شک در المیزان رخ داد. 👈عملیات استظهار امری است که هر چند همواره وجود داشته و کما بیش دنبال میشده ولی هیچگاه به این شکل جدّی و نظریه وار و موشکافانه دنبال نشده بود. ✋در اینجا باید دانست بررسی ادیبانه ی قرآن کریم را نباید با عملیات استظهار اشتباه گرفت. گاهی بررسی های ادیبانه خودش آسیبی مهم هم در راستای عملیات استظهار بوده است. لذاست که تفاسیر ادبای بزرگی مانند ابوحیّان نحوی در البحر المحیط و مانند او تأثیر چندان مبارکی در فهم خود قرآن به یادگار نگذاشته است. 👈در نوشته ای جداگانه به ادوار چهارگانه ی توجّه جامعه ی علمی حوزوی به اصالت ظهور پرداخته ام! اساسا این درجه خودآگاهی به اصلی به نام اصالت ظهور و التزام جدّی به آن از ثمرات حوزه ی شیعی بعد از نزاع اخباریون و اصولیون بوده که در تفسیر شریف المیزان با توجّه به نیازهای دانش تفسیر به بلوغ خود رسیده است. 🔹این خلاصه ای از پیشینه ی دانش تفسیر تا قبل از ظهور تفسیر المیزان بود که صرفا با تکیه بر آنچه فعلا با بررسی های شخصی میدانستم بیان کردم. شاید در این زمینه تحقیقات و بیانات دقیقتری هم انجام شده باشد. همچنین تاریخ تفسیر بعد از المیزان تحوّلات مهمّی داشته که باید در موضع دیگری از آن بحث نمود. 👈دانش تفسیر هنوز راه بسیار طولانی در پیش دارد. در نوشته ی دیگری در مورد «نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن» ایشان نکاتی را بیان خواهم کرد.