باسمه تبارک و تعالی (۷۹۲) «طبیعت بدون قرآن چه گنگ است!» «قرآن زبان آفرینش است» 🔹میخواستم برای زیارت غسل کنم. تلاوت آیاتی از سوره مبارکه نازعات را گذاشتم و قاری شروع کرد به خواندن: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏ * أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها» شکوه و عظمت آیات من را گرفت. 💡به ذهنم خطور کرد راستی قرآن چه کلام با عظمتی است. ببین چطور دارد از اسرار آفرینش برایمان سخن میگوید. انتظارات خالق آن را از ما بیان میکند و هدف از خلقت و غایت آن را برایمان میگوید. 👈انسانها برای تفرّج به باغ و بوستان و صحرا و جنگل و دریا میروند! برخی دیگر شیفته سکوت و شکوه آسمان شب اند. برخی دیگر در اسرار مخلوقات تأمل میکنند. ولی به راستی پیام این آفرینش با شکوه چیست؟! 💡به دلم افتاد اینها نیامده تا فهمیده نشود. اگر قرآنی نبود که اینگونه با تو از جانب ربّ العالمین به سخن بیاید راستی چه طبیعتی گنگ و بی معنایی بود. گویا نقص بزرگی داشت. آن هم اینکه تشنه ی حرف زدنش بودیم ولی هیچگاه با ما به حرف نمی آمد! لال بود! 👈این همه دقّت و ظرافت و عظمت و شکوه آخر برای چه؟! آدمی عمری مهمان چنین بنای شگفت انگیزی باشد و بعد هم بمیرد و هیچ؟! قرار نبود صاحب این بنا با ما به سخن بیاید؟! ✋ولی این صحراها و جنگلها و کوه ها و ستارگان و کهکشانها اگر به سخن بیایند چه خواهند گفت؟! پیامشان چیست؟! 💡به دلم افتاد اگر میخواهی بدانی مقصود چه بود و پیام چه و انتظار چه، قرآن بخوان! همه‌ی اسرار در قرآن است. وقتی به دل صحرا میروی قرآن بخوان! به جنگل و دریا میروی قرآن بخوان! به آسمانها مینگری قرآن بخوان!