👈گمان میکنند جمهور صحابه و یا اجماع آنها که تربیت شدگان پیامبر اکرم و فاتحان بزرگ اسلامی و تحسین شدگان کتاب الهی بودند ابوبکر را انتخاب کردند و علی علیه السلام هم بعدا بعد از یک دلخوری کاملا این انتخاب را صحیح دانست! 👈شب جهان اسلام که با سقیفه آغاز شد تاریک تر از آن است که برخی گمانش را میکنند! فتنه هایی کقطع اللیل المظلم به سوی این امّت مخدوعه روی آورده است. مانند تکّه های تاریکی که در شب ظلمانی که در آن ماه هم نیست همه جا را فرا گرفته! 👈یعنی به این سادگی نمیشود حقیقت را دید! کسی که از طریقی حقیقت را با چراغی میبیند و به آن باور دارد نباید فکر کند آنهایی که در این شب ظلمانی آن را نمیبینند حتما مغرض یا مریضند! 👈ما را خداوند میراث دار این درّ گرانقیمت قرار داده و لذا باید بیش از دغدغه ی طعنه زدن به دیگران و خرده گرفتن بر آنها برای این نعمت عظمای الهی سجده شکر به جای بیاوریم. اصلا معلوم نیست ما هم به جای آنها بودیم بهتر بودیم. 👈میدانید مسأله چیست؟! مسأله این است که ما گمان میکنیم این تشیّع درّ کم ارزشی است! به سادگی در دسترس است! همین است که وقتی دیگرانی مخصوصا آنهایی که به صفت فکر یا معرفت آنها را میشناسیم آن را قبول نمیکنند گمان میکنیم حتما مغرض و منافق اند! ✋نخیر! اینها به دلیل عظمت تشیّع و حکمتهای اسرار آمیز نهفته در تبعیّت از این مذهب پاک است. این اختلافات را باید به خدا و آن دنیا سپرد. 👈خلاصه به آنها حق نمیدهم ولی درکشان میکنم. حالا ممکن است برخی واقعا بفهمند و انکار کنند! یا شاید اندکی هم تقیه کنند. اینها دیگر مسأله ای دیگر است. اینها را برای چه گفتم؟! 👈برای اینکه بدانیم اینها هم انسانند و حتّی متفکّرتر از ما یا در ظاهر حتّی پرهیزگارتر از میتوانند باشند. اینها هم مسلمان هستند و تعالیم قرآن و حدیث نبوی صلی الله علیه و آله در آنها اثر کرده و باعث رشد روح و فکر و فرهنگ آنها شده و از این جهت قابل استفاده شده اند. اینها هم میتوانند حرفها و حکمتهایی بگویند. حکمت هم ضالّه مؤمن است. 🔸«نقدی بر ابن خلدون و خوانشهای ناظر به کلام او پیرامون مهدویت»🔸 ولی نکته ای که به شکل ویژه ابن خلدون را با انگشت اتّهام مواجه کرده است فصل مفصّلی است که در مقدّمه ی مشهورش در نقد مهدویت گشوده است: «فصل فی أمر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه و کشف الغطاء عن ذلک» همین را مخصوصا در فضای شیعی بسیاری مستمسکی برای تنقیص شأن ابن خلدون قرار داده اند. 👈به شکل طبیعی باعث شده که اهمیت مقدّمه ی او که کتابی گرانسنگ است نیز به شکلی به حاشیه برود. ولی واقعیت داستان چیست؟ آیا واقعا او احادیث مهدویّت را انکار کرده است؟! 👈ابتدا توضیحی پیرامون موقف وی در زمینه روایات مهدویت و سپس نقدها به کلام ایشان و در ادامه جمع بندی از دیدگاه آن بیان میکنم. 🔹ابن خلدون در این فصل به شکل کلّی دیدی منفی به روایات مهدویّت دارد. همین است که به شکل عجیبی سعی در استقراء این روایات در بین احادیث عامه نموده و شروع به نقد تک تک آنها از حیث سندی میکند. کاملا روشن است که با نگاهی بد بینانه به این روایات مینگرد. همین است که سختترین موازین را برای بررسی این روایات انتخاب میکند. 👈در ابتدا روایات شیعه را به زعم خودش به دلیل فساد مذهب کنار میگذارد. کشف صوفیّه و اهل عرفان را هم در این زمینه و منقولاتشان در باب مهدویّت را معتبر نمیداند. در ادامه وقتی با حجم قابل توجّهی از روایات عامّه در زمینه مهدویّت که قابلیّت تصحیح دارند مواجه میشود به دنبال راهی است که آنها را هم از اعتبار ساقط کند. 👈راهی که پیدا میکند استفاده از یک قاعده ی رجالی به نام تقدّم جرح بر تعدیل است. و از آنجا که در رجال عامّه معمولا هر کسی یک جرحی هم از سوی شخصی پیدا کرده به راحتی میتواند بیشتر روایات را ساقط کند. 👈به عنوان نمونه با همین روش روایتی از عاصم قاری بزرگ و مشهور را هم به این لحاظ که یکی از رجالیون او را تضعیف کرده کنار میگذارد! در این مرحله با یک اشکال اساسی مواجه میشود. 👈آن هم اینکه اگر این مبنا را اینقدر جدّی بگیرد بسیاری از روایات صحیحین هم از اعتبار ساقط خواهد شد. راه حلّی که بیان میکند آن است که اساسا اعتبار صحیح بخاری و صحیح مسلم به واسطه ی صحّت اسنادشان نیست. 👈بلکه به دلیل اجماعی است که پیرامون اعتبار روایات این دو کتاب بین امّت به وجود آمده است. اجماع امّت بر تلقّی به قبول این دو کتاب است و اجماع حجّت است. ⬇⬇