باسمه تبارک و تعالی (۸۵۲) شرحی بر حدیث«اذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ» 🔹محبّت به چیزی نمیتواند منفک از معرفت آن باشد. از همینجاست که محبّت شدید کاشف از معرفت شدید است. زیرا محبّت یا خود معرفت است یا امری مساوق آن. از همینجا به نکته ی مهمی پی میبریم. آن هم این است که اگر کسی محبّت دنیا در قلبش زیاد شد به همان درجه محبّت خدا در دلش کم خواهد بود. 👈اینها لا یجتمعان هستند مگر نوعی از بهره مندی از دنیا که اصلا نشود نامش را محبّت دنیا گذاشت و نوعی دیدن خدا در دنیا و تعامل با محبوب باشد. 🚫از همینجا متوجّه میشویم محبّت دنیا و شدّت آن در باطن نوعی ذکر کفر و شرک است. انسانی که دچار محبّت دنیاست و یا در این مسیر هر روز بیشتر گام برمیدارد در باطن در حال ذکر کفر و شرک است. در حال تشدید محبّت عدوّ الله است. 🚫لذاست که حتّی اگر ایمان داشته باشد چنین ایمانی مدام ضعیف و ضعیفتر شده تا جایی که در حدّ یک حدیث نفس و حکایت لفظی صرف میشود که: «إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ ... وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلا» 🔹گاهی آنچنان در اهمیت ایمان برخی صحبت میکنند که از آن ترخیص در محبّت دنیا استشمام میشود. این اصلا مطلب صحیحی نیست. اساسا محبّت دنیا یعنی ایمان به کفر که با ایمان به خدا در عالم باطن قابل جمع نیست. همین است که حلاوت دین در کاممان نمینشیند. باید این مطلب را با هر زحمتی شده به قلبمان بفهمانیم که مسیر محبّت الله و لقاء الله جز از راه زهد در دنیا نمیگذرد. حالا یا زهدی اختیاری یا زهدی جذبه ای و تفضّلی. ⬇