باسمه تبارک و تعالی (۹۶۴) «نماز اوّل وقت لب ساحل» «فاسقان این جرأت را از کجا آورده اند و مؤمنان این ضعف را از کجا؟!» «سرّ تمسخر متدیّنین در طول تاریخ» 🌊عصر با بچّه ها به ساحل دریای خزر رفتیم. زنبیل چایی و خوراکی و زیر انداز را برداشتم و جایی خلوت تر آن طرف شلوغی ها روی ماسه ها و صدفها نشستیم. تا حالا اینطوری ندیده بودم. ماهی های زیادی در ساحل مرده بودند. دلیلش را نمیدانم. 🌊انصافا یکی از زیباترین صحنه ها و زمانها صحنه ی دریا از عصر تا غروب آفتاب است. صدای امواج دریا و دریایی که تا چشم کار میکند صاف صاف و آبی آبی! چه منظره ای! نصف پایینش دریای آبی است و نصف بالایش آسمان آبی است. هیچ وقت آدم اینگونه آسمان و زمین را متّصل به هم نمیبیند. 🌅کم کم آفتاب غروب کرد. قطب نما را گذاشتم و جهت قبله را تعیین کردم تا نماز بخوانم. ✋دیگر از وضعیّت حجاب چیزی نگویم که ... . گویا برخی هیچ پروایی از شکستن حریم ها ندارند. بلکه نوعی لذّت هم از آن میبرند. نمازم را شروع کردم و اینها هم از جلوی من گاهی عبور میکردند. 💡بعد از نماز به ذهنم آمد راستی چرا مؤمنین در چنین جاهایی از تظاهر به دینداری و شعائر شاید مقداری خجالت بکشند و یا لااقل برایشان اظهارش چندان لذّت بخش نباشد؟! ولی از آن طرف اهل فسق اظهار فسقشان در این مواضع نه تنها برایشان خجالتی ندارد بلکه از آن لذّت هم میبرند! به آن افتخار هم میکنند! ابرازش را مصداق شجاعت میدانند. فاسقان این جرأت را از کجا آورده اند و مؤمنان این ضعف را از کجا؟! 🔹حالا خیلی حرفها میشود زد. ولی چند مورد روشنتر را عرض میکنم. 1⃣یکی از وجوه این امر نوعی کفر پنهان در نهاد انسانهاست. کفری ناشی از آنکه ایمان مبتنی بر نوعی باور به غیب است و بی ایمانی مبتنی بر نوعی باور به حسّ و شهادت. از همینجا نوعی وسوسه ی شیطانی «از کجا معلوم؟!» در ضمیر انسانها تا به مرتبه ی یقین نرسند وجود دارد. از همینجاست که انسان هر چه به حس و عالم کثرات بیشتر غرق میشود از ایمان دورتر میشود و باور به ملکوت برایش دشوارتر! ✔و از همینجا سرّ نوعی تمسخر و استهزاء که در طول تاریخ نسبت به اهل دیانت از سوی اهل کفر و فسق وجود داشته را میفهمیم که: «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن». اساسا چنین ایمانی به غیب برای حسگراها که عقلشان در چشمشان است نوعی خلاف بداهت داشته و زمینه ی مسخره بودن دارد. مخصوصا اینکه چنین امری منافات با هوای نفس هم داشته باشد. ✔ایمان نیاز به باز شدن چشم باطن دارد که به تعبیر قرآن کریم: «أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُون‏»؛ امری که این حس و وهم پرستان از آن به دور هستند. لایه هایی از همین کفر و نفاق پنهان در وجود همه ی ما هم هست. همین کفر پنهان باعث میشود تظاهرات دینی در ظرفی که تسهیلگر آن نباشد دشوار شود و تظاهرات بی دینی آسان. مخصوصا چون ابراز و التزام به یکی، حُفَّت بالمکاره است و ابراز و التزام به دیگری، حُفّت بالشهوات. 2⃣ وجه دیگری که به ذهنم خطور کرد این بود که این امر از تبعات شیوع فلسفه‌ی فردگرایی و فردباوری و نوعی أنانیّت نوظهور تمدّنی در ضمیر آحاد جامعه ی انسانی است. اینکه هر فردی گمان میکند حق دارد خلاف دیگران رفتار کند و آن را آشکارا ابراز کند و از احساس قدرت بر این نوع آزادی لذّت ببرد. نوعی جهان بینی که هر فردی خودش را مرکز جهان هستی میداند. این نوع جهان بینی همه ی ما را کمابیش درگیر خودش کرده است. ✔گویا اینهایی که اینگونه بی پروا و بلکه همراه لذّت تظاهرات بد دینی دارند از اظهار رفتاری متناسب با فلسفه ی فردگرایی در جامعه ای که هنوز مفاهیم سنّتی در آن زنده است لذّت درک ملائمت را میبرند‌. مؤمنینی هم که از تظاهر دینی لذّت نمیبرند در لایه های نهانی تری از درک نوعی عدم تلائم بین این ابرازگری های دینی با گرد و غبار چنین فلسفه هایی در درونشان رنج میبرند. گویا رفتارشان نمایانگر فلسفه ای جمع گرا با اقتدار بیرونی است که با لایه های فلسفه ی فردگرایانه شان چندان تلائم ندارد. فرهنگ عبودیّت کجا و فرهنگ فردگرایی کجا! 👈اساسا به ذهنم آمد ورای عوامل دیگرِ کم انگیزگی مؤمنین برای حضور در اماکنی مانند سواحل، شاید بتوان وجود چنین عوامل تأثیر گذار در ناخودآگاهشان را هم بی تأثیر ندانست. اینکه آنجا را چندان متناسب با خودشان و تظاهرات ایمانی نمیدانند. گویا منطقشان آنجا ضعیفتر از جاهای دیگر جلوه میکند. ✔ویژگی لب ساحل هم در این است که به شکلی تمایل انسانها به توجه به خود و لذت بردن و شنا کردن و انتظار بیشتر از استفاده از لذّت تفریح در مسافرت بیشتر میشود؛ همین زمینه را برای ظهورات دنیایی بیشتر کرده و تحفّظ دینی در آن بصیرت و انگیزه بیشتری میطلبد. 👈عوامل دیگری هم به نظر می رسد ولی این دو مورد عجالتا برجسته تر به نظرم آمد.