باسمه تبارک و تعالی (۹۶۵) «تخمه یا مغز تخمه؟!» «نابرده رنج لذّت میسّر نمیشود!» 🚗در مسیر بازگشت از شمال خانواده یک بسته مغز تخمه را باز کرد و هنگام رانندگی در کف دستم ریخت. همه اش را یکجا خوردم. اندکی بعد دوباره دستم را دراز کردم! دوباره یکباره خوردم! 😑بار سوّم که دیگر این کار را کردم احساس کردم در این چند لحظه اندازه ی شاید نیم ساعت تخمه شکستن تخمه خوردم. ولی اصلا آن مقدار لذّت را نداشت. دیگر بدم هم می آمد! 💡به ذهنم خطور کرد سرّ اینکه از تخمه شکستن بیشتر لذّت میبری آن است که با کشیدن رنج و زحمت تخمه شکستن بهتر ارزش و قدر تک تک دانه های این تخمه ها را درک میکنی و همین ادراک به تو توجّهی داده و این توجّه منتشر تفصیلی به نعمت برایت لذّت بخش است. ✔این رنج خودش باعث جلب توجّه به نعمت و کنار رفتن عوامل غفلت از امر ملائم شده و باعث لذّت بردن است. نابرده رنج هر چند به نتیجه هم برسد قدرت قدرشناسی و شکرگزاری را از دست میدهد. قدرت لذّت بردن را از دست میدهد. یکی از فلسفه های تقدّم عسر بر یسر همین است. یکی از فلسفه های ایجاد خوف برای انسانها از عذاب الهی همین است. ✔از طرفی این تخمه شکستن گویا به انسان احساس سزاوار بودن و لیاقت بهره مندی از لذّت را میدهد. گویا لذّت باد آورده را انسان چندان حق خود نمیداند. از طرف دیگر خود این رنج کشیدن معنایی غایی برای فعالیت ایجاد میکند و داشتن این معنا خیال انسان را مدتی گرم میکند. خلاصه تخمه شکستن لذّت بیشتری از مغز تخمه خوردن دارد! به جای مغز تخمه دادن به عزیزانمان آنها را دعوت کنیم خودشان تخمه بشکنند! رفاه زدگی همانا و لذت نبردن و بی معنایی همان!