👈آنچه اهمیت بسیار دارد آن است که خود او برخلاف دیگر فلاسفه و متفکّرین دنیای قدیم در جاهای مختلفی مدّعی است که به نوعی فرستاده ی خدا برای یونانیان است و اتفاقا مخاطبش همه مردم است نه طبقه خاصی و در نهایت هم او را به جرم فساد جوانان و انکار خدایان اعدام کردند! در همان لحظات آخر هم سخن از زندگی پس از مرگ و آزاد شدن روحش از قیود عالم دنیا دارد. ✔به نظرم نیچه در کتاب غروب بتها خوب روح دعوت سقراطی را درک کرده که به مبارزه با آن رفته! وی معتقد است انگاره ی معاد و دو جهانی که عملا باعث ورود اروپا به عالم ادیان ابراهیمی شد با نفس عقلی سقراطی شروع شده بود. سقراط بود که راه تمدن غرب را تغییر داد و یونان را به وادی عالم غیب کشاند و زمینه برای ظهور مسیحیت فراهم شد. 👈آری عوام دور از فضیلت سقراط را خرمگس آتن مینامیدند که با محاورات خود در نقاط اجتماع مردم و نخبگان عیششان را مکدّر کرده است. از آن طرف اهل فضیلت او را خردمند آگورا میدانستند که به شهادت معبد دلفی در یونان کسی به دانایی او زاده نشده! آگورا بازار بزرگ آتن بوده که جایگاهش مانند سوق عکاظ جاهلیّت عرب بود. سقراط برای مباحثاتش به آنجا میرفته و به هدایتگری مشغول بوده است. 🔹آپولوژی افلاطون به بیان دفاعیّه سقراط در دادگاهی که منجر به اعدام او شد پرداخته است. آنجا که به سبک دموکراسی و با رأی اکثریّت حکم به اعدام سقراط میکنند. جالب اینکه وقتی دفاع سقراط را میشنوند با رأی بیشتری حکم به اعدام او میدهند! در فرازی از آن خودش توصیفی از خودش برای تاریخ گفته تا تفسیر غلط نشود. برای منصفین پوشیده نیست که سقراط برای خود نقشی پیامبرگونه قائل بوده هر چند گ در فضایی که بوده شاکله های دعوتش مانند پیامبران ابراهیمی علیه السلام نیست. اندیشه ی تقیّه در اینجا باید مورد توجّه قرار بگیرد. افلاطون سقراط را از کودکی محدَّث میداند. 💭از سابق برایم سؤال بود که اگر خداوند میخواست در جایی که محیط آزادی است و مجمع اهل نظر و فکر پیامبری بفرستد چگونه با آنها سخن میگفت؟! مطالعه ی تاریخ سقراط و محاورات او و شیوه ی دعوت متواضعانه ی او برای احیاء تفکّر اصیل و بازگشت به اخلاق راستین میتواند برای این امر آموزنده باشد. آنچه امروز بیشتر شهرت دارد آن است که سقراط را پدر فلسفه اخلاق میدانند! و در ادامه کسی که نبردی بزرگ علیه سفسطه را آغاز کرد و به جای صرفا بحث از آرخه و دیگر بحثهایی که نسبت نزدیکتری با مصالح انسان ندارد به سراغ خود انسان و فضیلتهای او و نقد جامعه و خدایانش رفت. ✔تفسیر سقراط از خودش و نهضتش در آپولوژی اینگونه است: (خدا به من فرمان داده است که چنین کنم و معتقدم هیچ سعادتی برای شهر من بالاتر از خدمتی نیست که من برای پیروی از فرمان خدا به شما میکنم خدمتی که از من بر می آید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه ی مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند و آشکار سازم که فضیلت از ثروت نمیزاید بلکه ثروت و همه ی نعمتهای بشری شخصی و اجتماعی از فضیلت به دست می آید. اگر این سخنان مایه فساد جوانان شود البته باید آنها را زیان آور شمرد. ولی اگر کسی ادعا کند که جز این سخنی از من شنیده است دروغ میگوید) 🔸کمدی ابرهای آریستوفان🔸 در فرازی از آپولوژی خواندم که سقراط میگوید شاکیان واقعی او این مدّعیان رسمی نیستند! بلکه شاکیان اصلی او یک گروه بزرگ ولی غیر رسمی است که از کودکی در مورد سقراط در موردش بدگویی کرده اند؛ سقراط متّهم افکار عمومی است و این اتّهام از اتهامات رسمی خیلی خطرناکتر است چون سقراط مدّعیان اصلی خودش را دیگر نمیشناسد مگر اینکه بر حسب اتّفاق یکی از آنها آریستوفان باشد! 🔹این قسمت که اشاره به آریستوفان نمایشنامه نویس معروف آتنی کرده نظرم را جلب کرد. سقراط به یک نمایشنامه کمدی معروف در زمان خودش که بیش از ۲۰ سال قبل از این در هجوش توسّط آریستوفان نگاشته شده اشاره میکند. همانکه از سقراط در نگاه و فکر آتنیان شخصیتی منفور جلوه داده و باعث شد افکار عمومی علیه او خراب شود. دیدم بر حسب اتّفاق این کمدی مشهور در بین ۱۲ کمدی دیگر باقی مانده از آریستوفان هنوز هم وجود دارد. نام آن «کمدی ابرها» است که در آن با یک طنز قوی به هجو و استهزاء سقراط و مدرسه اش پرداخته و در آتن هم به نمایش گذاشته میشده است. 👈شروع به خواندن آن کردم تا ببینم چه اتّهاماتی به سقراط وارد کرده است. اصلا آن زمان چطور حرف میزده اند؟! 🎬این نمایشنامه کمدی در مورد پدری است که به خاطر پسرش و علاقه ای که به اسبها دارد قرض زیادی بالا آورده که به خاطر ربا دیگر توان پرداختش را هم ندارد. دیگر هیچ راهی به ذهنش نمیرسد. تا آنجا که به ذهنش می آید که به تفکّرخانه ی سکراتیس که نام یونانی سقراط است برود و از او همان دیالکتیک و جدلی را بیاموزد تا در دادگاه بتواند همه ی قرضهایش را حاشا کند! ⬇⬇