وقتی از سقراط میپرسد که قرار است به چه مقامی برسد سقراط میگوید: 📖«یک ورّاج تمام و کمال، گرگِ بالان‌دیده ای سرسخت و یک زبان باز بی همتا میشوی!» 🎬سقراط به آن پدر سفارش میکند که از شراب و ورزش و دیگر سرگمی های اهل حماقت آتن پرهیز کند و فقط به فکر اندیشه باشد. از نوع محاوره روشن میشود که سقراط شاگردانش را به شب بیداری و جنگ با شکم پرستی و نوعی ریاضت دعوت میکرده است. 🎬پدر که دیگر خرفت شده میبیند چیزی از تعالیم سقراط سر در نمی آورد و به خاطر همین پسرش را راضی میکند که او به جایش جدل سقراطی را یاد بگیرد! با همین شیوه طلبکارهایش را دست به سر میکند ولی مشکل بزرگتری رخ میدهد! آن هم اینکه این پسر با استفاده از همین جدل سقراطی شروع به بی مهری و کتک زدن پدر و حتّی مادرش میکند. هیچ حرمتی برای او باقی نمیگذارد و همه اش را هم با استدلال توجیه میکند! 🎬اینجاست که میفهمد تقصیر خودش بود که از آیین نیاکان یونانی و خدایان دست کشیده و به تعالیم سقراط تکیه کرده! از همینجاست که با مشعلی به تفکرخانه ی سقراط رفته و سقراط و شاگردانش را به آتش میکشد. فرازهایی از آن را نقل میکنم: 🎬پدر: «آنجا تفکّر خانه سُکراتیس است. نامش تفکرخانه است و خانه ارواح خردمند است. آنجا ثابت میکنند که ما زغال هایی هستیم که زیر انفیه دانی عظیم به نام آسمان گیر افتاده ایم. اگر جیبشان را پر کنیم روش پیروزی در مرافعات را به ما هم یاد میدهند. عادلانه یا غیر عادلانه بودنش اهمیتی ندارد! ... آدمهای فکور و محترمی هستند» 🎬پسر: میشناسمشان، شارلاتان های رنگ پریده و پا برهنه مثل سُکراتیس (سقراط) و خرِفُن (گزنفون) را میگویی؟! 🎬وقتی پدر وارد تفکّر خانه سقراط میشود غلام در بیان عظمت تعالیم سقراطی به او میگوید: «مدّتی قبل ککی ابروی خِرِفُن را گزید بعد هم پرید روی سر سُکراتیس. سُکراتیس از خِرِفُن پرسید: هر پرش کک چند برار طول پایش است؟! ...[ و شروع در نحوه ی محاسبه اندازه ی پای کک😄] 🎬خرفُن از سکراتیس پرسید: آیا حشرات از طریق دهان پوزه مانندشان وزوز میکنند و یا از راه مقعدشان؟ سکراتیس گفت: روده حشرات باریک است و هوا با فشار از مقعد خارج میشود این خروج پر تراکمِ هوا مثل شیپور نوایی پر طنین است! سترپسیاذیس (پدر): پس کفل حشرات نوعی شیپور است! چه کفل نوازی با شکوهی! مرحبا سکراتیس! شاگرد: یکبار هم مارمولکی رشته افکار سکراتیس را پاره کرد! .... 👈یک فرازی هم از انتهای کمدی بادها که منجر به آتش کشیدن تفکّرخانه ی سقراط میشود را نقل میکنم: 🎬پدر: [در حال کتک خوردن از پسر]: این من بودم که یادت دادم چطور با زبان بازی حق را ناحق کنی. حالا میخواهی به من ثابت کنی که کتک زدن پدرت حق است؟! پسر: چنان مهر بر دهانت میزنم که مات و مبهوت خفقان بگیری! ... حالا که استاد اصلاحم کرده در عالمی از افکار مبتکرانه استدلالها و تعمق زندگی میکنم و میتوانم کتک زدن پدر را عملی شایسته جلوه بدهم. پسر عزیزم بیا از خرفن و سکراتیس حقه باز انتقام بگیریم! ... 🎬سکراتیس (از میان پنجره): آهای روی سقف چکار میکنی؟! سترپسیاذیس(پدر) (به تقلید از سکراتیس): در آسمان سیر میکنم و به خور‌شید می اندیشم! ... عاقبت کفرگویی همین است! 🔸«حکمت بزرگ شمرده شدن گناه استهزاء در قرآن کریم»🔸 قرآن کریم یکی از مهمترین ترفندهای مخالفان انبیاء الهی را استهزاء عنوان میکند. یک گناه بزرگی هم آن را عنوان میکند که خود خدا پاسخش را میدهد. در تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم آمده که همه را بخشید ولی دستور ترور و اعدام استهزاء کنندگان را صادر کرد. ولی چرا؟! آیا صرفا برای انتقام و تلخی طعم تحقیر و استهزاء است؟! آیا یک انتقام شخصی است؟! یا سرّ دیگری دارد؟! 💡به ذهنم خطور کرد استهزاء مقدّسات و اولیاء در واقع بزرگترین گناه در حقّ جامعه و توده ی مردم است. استهزاء سدّ عن سبیل الله میکند. تهمتی بزرگ است که به دلیل محسوس و لذت بخش بودنش و سادگی عوام زود میگیرد. آن هم تهمت نامعقول بودن و مسخره بودن پیام اولیاء الهی! استهزاء اولیاء الهی بسان بریدن سر آنها در عالم معنا و هلهله و شادی برای آن است. 👈استهزاء ادّعای این تهمت بزرگ است که آنقدر پیام اینها به شکل محسوسی واضح البطلان است که خنده آور و مضحک است. همین استهزاء و لذّت بردن و خندیدن ناشی از هتک عرض اولیاء الهی باعث میشود دیگر حرف آنها شنیده نشود! با دیده ی عظمت به آن نگریسته نشود! فضای فاخر اندیشه و سکوت وجودی برای گرفتن و فهمیدن عمق پیام آنها ایجاد نشود. 👈از آنجا که دعوت اصلی اولیاء الهی به عالم غیب است که به گونه ای خلاف محسوس و عالم اوهام انسانهاست اگر زمینه ی مناسب اخلاقی و فضای فاخر اندیشه ورزانه پرورش داده نشود زمینه برای تمسخر زیاد دارد. همین است که باید در دهان آریستوفانهای کذّاب زد و الّا سقراطها باید جام زهر را با رأی اکثریت سر بکشند! استهزاء اولیاء بزرگترین خیانت در حق توده ی مردم است.