باسمه تبارک و تعالی (۹۹۲) «تجربه ی امر متعالی» «حسّ شور و رهایی در ذکر شریف لا اله الّا الله» 🔹برای حضور در مراسم عروسی به تهران آمدم. کنارم یکی از از اقوام که سابقا مسئولیّتی در برخی کشتیها و ناوهای ایرانی در اقیانوس داشت نشست. گاهی ماه ها در دریا بودند. با توجّه به روحیّات و دنیای ذهنی ایشان صحبت از زندگی در کشورهای خارجی و ادیان مختلف و... به میان آمد. 👈فهمیده بود که خیلی از این آداب و رسوم و ساختارها ریشه ی راسخی ندارد. بتهایی است که ما برای خودمان ساخته ایم. میگفت در دل دریاها با مطالعه ی تاریخ و سپس جغرافی بتهای ذهنی اش شکسته شده. فهمیده آدمی خیلی گزینه های بیشتری از آنچه فکر میکند در پیش رو دارد. نباید نسبت به جغرافیا یا تاریخ خاصی تعصّب داشت. 👈عرض کردم به این دو نجوم را هم اضافی کنی جالبتر میشود. گاهی در آسمانها هم نگاه کن! مخصوصا در دل شب! مخصوصا در آرامش کویر! اصلا میدانستی یکی از عوامل رنسانس همین فرو ریختن بتهای تصوّری ناشی از اکتشافات عظیم جغرافیایی و تحوّل هیئت بطلمیوسی به کپرنیکی بود؟! البته فضای بعد از فرو ریختن آن تصوّرات قدیم و این تحوّلات بزرگ هر چند دلیل متقنی نداشت ولی به نفع مادّی گرایی تمام شد. 🔹در ادامه ضمن تحسین ایشان بحث را به اینجا کشیدم که دیده ای بعد از شکستن هر بت احساس رهایی داری؟! احساس نوعی رنسانس و تولّدی دوباره! ولی میدانی بزرگترین بتها و بت شکنی چیست؟! تا کسی به مقام بندگی محض نرسد و همه ی بتها را نشکند آن رهایی محض را درک نخواهد کرد. و آن رهایی محض با احساس کوچکی در برابر حقیقتی بزرگ گره میخورد! 👈آن تحوّل بزرگ وقتی رخ میدهد که ابراهیم وار تبر را بر دوش برداشته و تیشه به ریشه ی بتهای بزرگ انانیّت و شرک و پندارهای آفل بزنیم و آن وقت است که تازه میفهمیم انبیاء و اولیاء الهی ما را به چه حقیقت بزرگ و آزادی عمیقی دعوت میکردند! 👈راستی که ما نفهمیدیم که دین چیست! ما بیچارگان در درون بت خانه ای بس عظیم داریم. هر زمان در حال طواف دور آنهاییم. هیچ وقت خودمان نیستیم. آن خودی که عاشق طواف بر محور حقیقت و سرچشمه ی واقعی خودش است: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ‏ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ الدِّين‏» 👈دیدم چشمش برق افتاد. گفت من چند بار در دل دریا وقتی خودم بودم و آسمان و اقیانوس و لحظات وخیم غرق شدن که مسئولیّتش با من بود تجربه اش کردم. آنجایی که عظمت حقیقتی عظیم به من احساس نقطه بودن میداد و لذّتی بزرگ به ارمغان می آورد. آری: «وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ» 🔹این همان لحظه ی نابی است که امروزه در قالب مفهوم تجربه ی بی کرانگی امری متعالی به تواتر گزارش شده است. تجربه ای در مواجهه با آسمان بی کران یا اقیانوس عظیم یا تصوّر ازل و ابد و یا غرق شدن در عظمت زیبایی گلبرگهای یک گل زیبا یا پرهای رنگارنگ یک پروانه یا لطافت شبنم بر برگها نشسته یا در سجده های خاضعانه در دل خلوتهای سحری یا هنگام حرکت عظیم حجّاج به سمت صحرای عرفات و مناسک حجّ و ... . 👈تجربه ای که در مقیاس ادراک و محاسبه در نیامده و توأم با احساسی از شگفتی بزرگ است. تجربه ای از حضور در محضر واقعیّت عظیم که باطن انسان را با نوعی از احساس کوچکی و ناچیزی به سجده انداخته و احساسات نوینی از خضوع و خشوع در وجود آدمی بر می انگیزاند. احساسی از کوچکی که در دل خود متضمّن احساسی از بزرگی و رهایی در برابر هر چیز دیگری در برابر این محضر با شکوه با خود دارد. 👈تجربه ای که یکباره لایه های متراکم أنانیّت و پرده ی پندارها را دریده و انسان را در برابر توده ی عظیم و بسیطی از واقعیّت قرار میدهد. تجربه ای که برای مؤمنین با خود لمحه ای از حس وجودی «لا اله الّا الله» را دارد. احساسی که پر از رهایی و شور انگیزی است. نوعی حماسه است. 👈بعد از پیدا کردن این تجربه هاست که گفتن این ذکر شریف به انسان میچسبد. با چنین تجربه هایی است که وجود انسان برای گفتن این ذکرهای شریف خیز بر میدارد و حلاوت دیگری در آنها می یابد. برای غیر مؤمنین هم که توانایی تفسیر مطلوب و افتادن در پی لوازم آن را ندارند نیز دلالتها و اعجابها دارد. 👈خدا روزیمان کند. تجربه ای است که تا انتهای عمر انسان را رها نمیکند. انسان را و همه ی دغدغه های خرد و کلانش را به چالش میکشد و او را به پیدا کردن دغدغه های بزرگ و تفکّر عمیقتر در راز هستی دعوت میکند. 💭بنده خدایی این تجربه را در جای دیگر پیدا کرده بود. هنگام کوه نوردی پایش لغزیده و یک لحظه احساس کرده بود که در حال سقوط است و در همین لحظه این تجربه ی ناب را پیدا کرده بود. و چقدر این تجربه ها عمیق است که سالها سر سفره ی آن نشسته و از آن تغذیه ی عاطفی و انگیزشی میکرد.