🔸روان شناسی و اضطراب جدایی کودکان🔸 در روانشناسی این امر یک وضعیت کاملا شناخته شده میباشد که از آن تحت عنوان «اضطراب جدایی» یاد میکنند. 👈از دید روان شناسان اضطراب جدایی در کودکان امری طبیعی و نشانه سلامت کودک است. بله برخی افراطی آن در سنین بالاتر علامت نوعی اختلال رفتاری میباشد. ولی اصل آن در سنین اولیه کودکی خود کاملا طبیعی است و معمولا همه ما آن را در کودکی مان تجربه کرده ایم. 🔹میگویند تا حدود 3 سالگی اساسا کودک قدرت شناختی اش از تفکیک بین مفهوم غیبت و مرگ عاجز است. به دلیل حس گرایی شدید او گمان میکند چیزی که آن را احساس نکند معدوم شده است! 👈لذاست که معمولا کودکان زیر سه سال تحمّل جدایی را ندارند زیرا تصوّری قوی از وجود غائب ندارند! نبودن مادر به معنای معدوم شدن او است! تصوری روشنی ندارد که قرار است مادرش برگردد! در سه سالگی به بعد کم کم میفهمند اگر چیزی را حس نکرد معنایش معدوم شدن آن نیست و همین مقداری به او آرامش داده و برای جدایی آماده میکند. 💡به نظرتان این ویژگی کودکانه از کجا نشئت میگیرد؟! به ذهنم خطور کرد که بین انسان بالغ با کودک در این امور فرقی نیست. این حالات در کودکان هست ولی اصلا حالات کودکانه ای نیست. مبتنی بر روابط کاملا طبیعی است. هر جای دیگری این نوع رابطه باشد انسان همینطور میشود. در هر سنّی هم که باشد. پیر مرد هم باشد مانند کودکان میشود! 💡به ذهنم خطور کرد این حجم غصه کودک به خاطر حجم درک واقعی او نسبت به نیازش به مادر است. درک او از خطرات محیط و عدم استقلال و آسیب پذیری خود و درک قوی از آنکه مادر منبع آرامش و امنیت اوست. چنین درکهای به شکلی طبیعی برای او احساس عاطفه و وابستگی خاص می آورد. 💡اگر در خانه اینقدر شادمان در حال بازی است به خاطر آن است که میداند مادرش هست! دلش به مادرش خوش است! احساس امنیتی عمیق میکند. میداند همه نیازهایش را یکی هست برطرف کند. به محض اینکه احساس کند مادرش نیست یا مادر دارد میرود یک ترس عمیقی وجودش را میگیرد! 🔻این خوف و ترس علامت طبیعی ایمانش به مادرش است🔺 🔸تمثیل رابطه انسان با خدا با رابطه کودک و والدین🔸 انسان چیزهایی را دوست دارد. در میان دوست داشتنی هایش برخی را اساسا به آنها نیاز دارد. برخی از نیازهایش هم اساسی ترین نیازهایش میداند. به همین ترتیب انسان نسبت به آنها حساس بوده و همواره ترس از زوال آنها را با خود دارد. این ترس وقتی با بی پناهی آدم ممزوج شود انسان را به التماس و گریه میکشاند. ربطی به کودک بودنش ندارد. انسان چنین است. ✔️در ادبیات تمثیلی ما در رابطه انسان با خدا معمولا از رابطه عاشق و معشوق استفاده میشود. خب برخی ابعاد را میتوان تصویر کند. ولی نسبت خداوند متعال با انسان از جهاتی به رابطه کودک و والدین مخصوصا مادر هم تمثیل قوی تر ی میتواند داشته باشد. کمتر روی آن کار شده است. مسأله نیاز و فقر است. 👈یک نکته ای هم هست که معمولا از آن غفلت میشود. تمثیل گاهی صرفا یک تشبیه ساده دو امر متغایر از یک بعد ورای همه فرقهای زیادی هست که در ابعاد دیگر دارند؛ و گاهی اساسا مانند حلول همان حقیقت است که در این موطن اینگونه جلوه کرده است. عینیت است نه یک تغایر که صرفا مشابهتی در جهتی داشته باشند. بد نیست این دومی را تمثل بنامیم نه تمثیل. یک حقیقت است که در رابطه کودک و مادر و عارف و خداوند متعال جلوه میکند. تشبیه نیست. مصادیق متعدد یک حقیقت است. بگذریم ... ✔️در روان شناسی اثبات شده و در روایات معتبر ما نیز آمده است که کودکان والدین خود را خدا میدانند! آنها را قدرت و علم و دیگر فضائل مطلق میدانند! اگر میبینید گریه میکند که چرا عروسکش را از زیر چه میدانم آوار بیرون نمی آوری چون واقعا گمان میکند پدر زور همه چیز را دارد! ✔️واقعا والدین را ربّ خود میدانند. خوف از مقام ربّ هم یک امر قابل تبیین و مورد تأکید در قرآن کریم است. در کافی با سندی از امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که: 📖أحِبُّوا الصِّبْيَانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ شَيْئاً فَفُوا لَهُمْ‏ فَإِنَّهُمْ لَا يَدْرُونَ إِلَّا أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُم‏ این یعنی اطفال واقعا واالدین را ربّ خود میدانند. همین مضمون را در سند دیگر از امام کاظم علیه السلام نیز نقل میکند: 📖إذَا وَعَدْتُمُ الصِّبْيَانَ فَفُوا لَهُمْ‏ فَإِنَّهُمْ يَرَوْنَ أَنَّكُمُ الَّذِينَ تَرْزُقُونَهُم‏ 💡وقتی داشتم به اینها فکر میکردم مسأله گریه عجیب اولیاء الهی که مانند کودکان است و خوف زیادشان از معصیت و غفلت و قهر خدا از طرفی و شادی و نشاط آنها در مواجهه با ما و فعالیتهای شگفت انگیزشان در طول روز از طرف دیگر حلّ شد. 👈نمیدانم از نزدیک برخی اولیاء الهی را دیده اید. مخصوصا هنگام مناجات کردن! دعای ابوحمزه و افتتاح و عرفه و شعبانیه خواندن! واقعا مانند کودکان میشوند!