🔹به صورت کلّی سه چیز باعث شده شیعه در رفع گردنه ی مهم شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه چندان موفّق ظاهر نشود. نتواند تقریر قوی و پیشرفته ای از این امر ارائه کند یا آن را رواج دهد: 1⃣یکی ظاهر برخی روایات که مؤیّد نوعی تحلیل کلّی و اجمالی در این زمینه است. 2⃣دیگر هم روحیه ی برائتی و حبّی برخی از شیعه که نوعی ناراحتی از صحابه را در وجودشان نهادینه کرده است. 3⃣دیگر هم خود علماء عامّه است که به دلیل تشنیعات واضح وارده بر این تقریر ضعیف بیشتر دوست داشتند مذهب شیعه را با همین تقریر ضعیف پیرامون انحراف امّت در سقیفه گزارش کرده و آن را دلیلی بر بطلان اصل مدّعای شیعه تلقّی نمایند. 👈بررسی تاریخی اینکه چطور این تقریر در جامعه ی شیعه رواج یافته بحث مفصّلی میطلبد. اینجا مجال نوشتنش را ندارم. ولی رگه های واضح آن همواره بین شیعیان وجود داشته است. در حدیثی صحیح در کافی زراره همین رویکرد بسیار تند را نسبت به عامّه بیان میکند. 👈امام صادق علیه السلام ضمن ردّ این نوع نگاه افراطی که قائل به کفر و عدم نجات برای جمهور امّت اسلام است آن را «هذا قول الخوارج» دانسته و کلام محمّد بن مسلم را در این زمینه صحیح میداند که معتقد بود نه تنها اگر کسی حق را نداند نباید تکفیر شود بلکه اگر حق به او گفته شد ولی بدون اینکه استکباری داشته باشد آن را به هر دلیلی نتوانست درک کند باز هم نباید تکفیر شود! 🔹تتبّع بنده در کتب کلامی نشانگر آن است که اوّلین بار گویا این تقریر ضعیف و افراطی در زمینه ی ارتداد صحابه توسّط هشام بن حکم در فضای علمی کلامی تثبیت شد. هشام هم به نوعی چهره ی رافضه و امامیه شناخته میشد. قاضی عبد الجبّار معتزلی در تثبیت دلائل النبوة کلام هشام بن حکم را نقل کرده که بعد از نقل مذاهب گوناگون در مورد سقیفه و تلاش اجمالی برخی از شیعه برای نوعی تقریب و توجیه کار صحابه میگوید: 👈به نظر من [هشام بن حکم] اینها همه باطل است و به خاطر ترسیدن از برائت جویی از شیخین و عثمان و مهاجرین و انصار گفته شده! اگر آنها هم مانند من آنها را میشناختند از همگی برائت میجستند!!! 👈همین موقف توسّط ابن راوندی و ابو عیسی ورّاق ادامه پیدا کرده و در کتب کلامی به عنوان تقریر و روایت امامیه از سقیفه اعلان شد! کتبی مثل الانتصار خیّاط معتزلی و مغنی قاضی عبد الجبّار و مقالات اشعری و ... . مثلا قاضی عبد الجبّار در تثبیت دلائل النبوّة میگوید: 👈عقیده ی امامیه و رافضه آن است که ابوبکر و عمر و عثمان و بدریون و مهاجرین و انصار و تابعینی که اسلام را گسترش داده و ملوک فارس و روم و ترک و... را مسلمان کردند خودشان کفار و مشرکینی دنیا پرست بودند که غیرت دینی نداشتند و قرآن را تغییر داده و نصوص را کنار گذاشته و شریعت را در طهارت و اذان و نماز و مواقیت و روزه و مواریث و نکاح و طلاق و... تحریف کردند!!! 👈روشن است که ارائه ی چنین تصویر صحابه ستیزی از شیعه و امامیه چقدر میتواند باعث خراب شدن صحنه ی بحث و به حاشیه رفتن اصل ادّعای شیعه باشد. ✔اگر بخواهم مثالی با اندکی مبالغه برای به چشم آمدن مقصود عرض کنم اینگونه میگویم: فرض کنید شخصی میبیند که راهی که به بالای کوه میرود به دره ای ختم شده و انسانها در آنجا به دره می افتند. وقتی به پایین کوه می آید ماجرا را برای بقیه میگوید ولی در پاسخ به اینکه پس چرا مردم مدام دارند از این راه میروند به جای پاسخ به این شبهه که مثلا مردم آن دره را ندیده و یک دفعه به آن سقوط میکنند بگوید چه میدانم؟! لابد مردم به خاطر لجبازی یا تمایل به خودکشی یا ... خودشان را دوست دارند به دره بیاندازند!!! همین تقریر تخیلی و غیر واقعی باعث میشود که اصل حرف او هم مقبول واقع نشده و به او گوش ندهند. 👈در اینجا هم اصل مدعا ثبوت خلافت امیر المومنین در غدیر است. اگر از ما پرسیده شود که پس چرا مردم در سقیفه سراغ شخص دیگری رفتند اگر صرفا بگوییم هوای نفس آنها را گرفت و دچار کینه و حسادت شدند یا کفر و نفاق پنهانشان را نشان دادند روشن است که هرچند در برخی صدق کند ولی پاسخی قانع کننده و جامع نبوده و چنین روایت ضعیفی اصل مدعا را نیز در روان افراد مخدوش میکند. مخصوصا افرادی که از قبل محبت خاصی به صحابه و تاریخ آنها داشته و با ذکر فضائل و مناقب آنها تربیت شده اند. ⬇⬇⬇