👈برای خود برتری دیده و به خود نسبت به دیگران افتخار نماید! کسی هم این مطلب را استبعاد نکند! اینها نیازمند درون بینی منصفانه است که بل الانسان علی نفسه بصیرة! یک درس اخلاق دقیق حضرت بیان نمودند. 🔸خاندان طبرسی🔸 این روایت را مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق نقل نموده است. خاندان طبرسی واقعا از با برکت ترین خاندانهای شیعی هستند. جدّ آنها فضل بن حسن صاحب مجمع البیان است و فرزند نیز مرحوم حسن صاحب مکارم الاخلاق بوده و نوه نیز علی بن حسن بن فضل بن حسن طبرسی صاحب مشکاة الانوار است. 👈ظاهرا اهل تفرش در اطراف قم بوده اند. این بزرگواران بر اساس قرائن قائل به عدم حجیت خبر واحد و از اتباع بزرگانی چون سید مرتضی در این اندیشه بوده اند. 👈همین امر باعث شده که حجمی از تراث روایی ما را که امروزه جز در کتب ایشان یافت نمیشود بدون دغدغه بررسی سندی و وسواسهای پیرامون آن برای ما به یادگار بگذارند. 👈بنده یکبار منفردات کتاب مشکاة الانوار را تقریبا از اول تا آخر استخراج کردم که حجم واقعا بالایی بود که فقط و فقط در کتاب مشکاة الانوار از تراث اهل بیت علیهم السلام نقل شده است. 👈حال این روایت شریف نیز از منفردات کتاب مکارم الاخلاق است که در مصدر دیگری یافت نشد. البته مراد از منفرد در اینجا تنقیص نبوده و نوعی مدح است به این معنی که این روایت را از کتب روایی اولیه شیعه به یادگار گذاشته است. 🔸بحثی پیرامون عجب، کبر و تکبّر🔸 💡به همین مناسبت به ذهن خطور کرد مطلبی پیرامون این رذیله بیان کنم. ✔عجب نوعی خود بزرگ بینی برای انسان است که در اثر قائل شدن به نوعی کمال پنداری و در ادامه رکون به آن و مالک حقیقی دانستن خود نسبت به آن برای انسان به شکل طبیعی ایجاد میشود. کبر حالتی نفسانی است که امتداد عجب در مقام مقایسه نسبت خود با دیگران و بالاتر دیدن خود نسبت به آنها در قلب انسان ایجاد میشود. اگر در ظاهر آثار سوء این کبر در رفتار با دیگران ظاهر شود برخی مانند غزالی در احیاء العلوم آن را تکبّر نامیده و از حالت کبر که تنها به خصلت درونی اشاره دارد جدا نموده اند. 🔴تکبّر آثار زیادی دارد مانند آنکه انسان نمیتواند نسبت به ناملایماتی که از سوی دیگران گمان میکند کظم غیظ کند و یا انتقاد پذیری ندارد. 👈رفقا در این دعواها و پرخاشگری ها و... مسأله ضعف اعصاب و تند مزاجی و مانند آن نیست! آنها زمینه است. مسأله اصلی تکبر است! اظهار حقد و حسد بلکه حتّی غیبت نیز ریشه در تکبر دارد. ✅تکبر هم ریشه در کبر (أی: العزة الباطنة الموجبة لرؤیة النفس فوق الغیر) دارد. ✅کبر هم ریشه در عجب دارد. ✅عجب نیز ریشه در حبّ نفس و أنانیت و تبعیت از اله نفس دارد. ✅انانیت هم ریشه در شرک دارد. ✅شرک نیز ریشه در جهل معرفتی و بینشی به توحید و دعوای «أنا خیرٌ منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» دارد. ✅عدم روشن بودن این ریشه ها و ترتّبها نیز برای انسان، ریشه در تاریکیهای کفر و نفاق موجود در دلها دارد. این تاریکی ها باعث ضلالت شده و انسان در وادی حقائق توحیدی سر از ناکجا آباد عجب و تکبّر در می آورد! 😳راستی که «قتل الانسان ما أکفره!» خیلی هنر میخواهد در چنین نظامی انسان متکبّر شود! واقعا «قتل الانسان...». چه هنرمندانه حقیقت را پوشانده است. آن نور آسمان و زمین را نمیبیند! 📖«اعلم أنّه لا یتمّ الشفاء من الکبر الّا باستئصال اصله من سنخه و قلع شجرته من مغرسه فی القلب و ذلک بأن یعرف ربّه و أنّه لا تلیق العظمة و الکبریاء الّا به و أن یعرف نفسه حقّ المعرفة لیعلم أنّه بذاته أذلّ من کلّ ذلیل و أقلّ من کلّ قلیل و لا یلیق به الّا التواضع و الذلّ و المهانة» 👈این کلام فیض در الحقائق بود. میتوان بالاتر از آن را هم مانند مرحوم قزوینی در کشف الغطاء اینگونه بیان نمود: 📖«لو بلغ الی مرتبة الیقین نظر الی کلّ الموجودات بعین واحدة و هی الانتساب الی تعالی بکونها رشحة من رشحات وجوده و قطرة من قطرات بحار فضله و ججوده و آثارا لذاته و مظاهر لصفاته فلا ینظر الی أحد بعین الحقارة». 👈بالاتر از آن هم آن است که به حقیقت ملکیت خداوند متعال نسبت به امور نائل شده و به نوعی وحدت وجود برسد که تخصّصا این رذائل در آن منتفی شود و بداند که هو الظاهر. 👈جایی یادم هست ابن عربی در فتوحات شطحیات برخی عرفا را نکوهش میکرد که اینها از آثار نفسانیت آنهاست و الا در هستی غیری نیست تا شطح معنایی داشته باشد. 👈مرحوم امام راحل نیز در چهل حدیث در مذمّت تکبّر عرفان نمایان میگوید: 📖«اگر شمّ معرفة الله کرده بود به مظاهر جمال و جلال حقّ تکبر نمیکرد»