🔵از همینجاست که تکبّر صفت مضادّ تقرّب است. راستی که هر کس در سر سودای تقرّب به کانون هستی و آن نور آسمان و زمین را دارد باید بداند راهی را طی میکند که مدام قرار است از کبر و أنانیتش کم شود تا آنجا که: 📖«لا یدخل الجنة من کان فی قلبه مثقال حبة من خردل من الکبر». 🔻یکی از بهترین نشانه های برای اینکه انسان بداند چقدر در مسیر درست گام بر می دارد آن است که ببیند آیا انانیت و باد نخوتش در حال خالی شدن است یا پر شدن! آیا انکسار قلب یافته یا قساوت قلب پیدا کرده است🔺 👈اگر خدایی هست و او کمال مطلق است و اگر انسان کمالی دارد و آن کمال لذّت و مطلوب فطری ماست و اگر کمال انسانی در تقرّب به خداوند متعال است باید دانست که گام به گام این مسیر گام گذاشتن روی نفس و مبارزه ابراهیمی با بت اعظم و دور شدن از کفر و شرک است. 👈اگر توحیدی در کار است آن روی سکه اش بندگی است و بندگی با تکبّر نمیسازد و از انسان متکبّر اخلاص عمل بر نمی آید: 📖«و أشهد ان لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، كلمة جعل‏ الاخلاص تأويلها» 👈از اینجاست که: «من تواضع لله رفعه الله الی السماء السابعة». مسأله اینجاست که اگر تکبّر داشت انتظار نداشته بلکه نفرت دارد که تفوّق حقیقت را بر جهل خود درک کند و لذا در ظلمات رها میشود: «سأصرف عن آیاتی الّذی یتکبرون فی الارض بغیر الحقّ». ✔البته روشن است که هر انسانی در مواجهه با حقائق هستی به ضعف و فقر خود به نوعی آگاهی می یابد. در این مرحله یا آن را پذیرفته و نشانه ای از فقر خود به مبدأ هستی تلقّی میکند و یا به سبب انانیت و نفسانیتی که دارد در یک فرار به جلو آن را انکار کرده و در یک انقلاب ادراکی چاره را در توهّم و سکر حاصل از خود بزرگتر بینی جسته و صورت مسأله را پاک میکند: 📖«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه‏». 👈اگر انسان در خود دقّت کند کبر آثار جسمانی هم دارد. شاید بهترین تعبیر در این زمینه آن است که بگوییم یک باد نخوتی در درون آدم است. بادی که حقیقت ندارد و وقتی سوزنک بخورد تازه معلوم میشود حجم کاذب بوده است! 👈غزالی در کیمیای سعادت به خوبی این معنا را یافته و از آن با تعبیر گیرای «باد نشاط» یاد میکند و میگوید: 📖«اخلاق صفت دلست و لیکن صفت آن بظاهر پیدا آید و حقیقت کبر آن است که خویشتن را از دیگران فرا پیش دارد و بهتر داند و از این اندر وی باد نشاطی پدید آید و آن باد را که اندر وی پیدا شود کبر گویند و رسول علیه السلام گفت: و أعوذ بک من نفخة الکبر»! 👈همین مضمون را در احیاء العلوم اینطور آورده است: 📖«هذه الرؤیة و هذه العقیدة تنفخ فیه فیحصل فی قلبه اعتداد و هزة و فرح و رکون الی ما اعتقده و عزّ فی نفسه بسبب ذلک فتلک العزة و الهزة و الرکون الی العقیدة هو خلق الکبر و لذلک قال النبی: أعوذ بک من نفخة الکبریاء» 🔴کبر علاماتی دارد. مانند آنکه ببیند چقدر تابع حقّ و حقیقت است هر چند بر ضدّ منافعش تمام شود! مثلا اگر در یک مناظره جلوی چشم دیگران و شاگردانش آخر الأمر کلام رقیبش اثبات شد و کلام او ابطال و بعد در خود این حالت را دید که نه تنها حقیقت را پذیرفت بلکه بدون دشواری پذیرفته و بلکه حقیقتا خوشنود هم شد که چیزی یاد گرفته و از جهلی بیرون آمده به خود امیدوار شود. 👈این یعنی دارد از وادی تکبّر بیرون میرود و درهای بهشت به روی او در حال گشوده شدن است. اگر هم دید در تنهایی اینچنین است ولی در جمع بدش می آید و این امر را ضایع شدن احساس میکند بداند دچار ریاء است. 🔶روشن است که دوری از کبر و متواضع بودن هیچ استلزامی به نزدیکی به ذلّت در برابر دیگران و پاچه خواری و چاپلوسی ندارد. 👈منظور از تکبّر صرفا این ظواهر خارجی نیست. گاهی ممکن است بین عزّت نفس و صلابت و هیبت با تکبّر اشتباه شود. 👈تکبّر وقتی تکبّر است که در آن عجب موج بزند. ولی عزّت نفس و هیبت و مانند آن با انکسار نفس هم قابل جمع است. 👈مهم آن معنای درونی و باطن رفتار است. از همینجاست که منظور از تواضع این ادا در آوردنهای تقلّبی یا عادتی هم نیست! 🔻همانگونه که تکبّر بر عجب تکیه میکند، تواضع نیز بر انکسار نفس تکیه میکند. تواضع خودش به عقیده حقیر دو شعبه دارد. یکی تواضع نوری و دیگر تواضع دنیایی. تواضع دنیایی همان است که صرفا بر انکسار نفس تکیه میکند. ولی تواضع نوری بر انکسار نفس حاصل از درک توحیدی انسان و عظمت خداوند متعال تکیه میزند. از همینجاست که مستلزم تقرّب بوده و تقرّب نیز مستلزم نورانیت است. تواضع نوری همان تواضع للّه است🔺