😔انگار هیچ سابقه آشنایی و الفتی در کار نبود! انگار هیچ مروّتی در کار نبود! هیچ مهربانی در کار نبود! گفتند باید تخلیه کنید! امکان تمدید هم ندارید! غذا هم به ما نرسید! 😔حتّی شرایط برای آنکه کودکان را در صورت نیاز به شکل مناسبی رسیدگی کنیم نبود! 💡اینجا بود که آیه 34 سوره مبارکه اعراف به ذهنم خطور کرد! 📖«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُون‏» 😢آری رفقا زمانی هم میرسد که وقت ما در این دنیا تمام میشود! نوبت ما تمام میشود! همه ی این خانه و زندگی و شغل و زن و فرزند و اموال و آبرو و... با ما غریبه میشود! 👈گویا هیچ حسی به ما ندارد! هیچ ارفاق و رحمی نیست! یک لحظه هم وقت نداری باید بروی! 👈زمین و آسمان و دریا و کوچه و خیابان و همه عالم ملک گویا میخواهد بیرونمان کند! زمانش خواهد رسید! 🔹این هم از آن روست که اساسا وطن ما اینجا نیست! ما حقیقتا در این دنیا غریبیم! ولی مستی غفلت و فرصت استفاده باعث فراموشیمان شده است. 🔸مانند آن حالتی که در روزهای ابتدایی ورود در هتل نوعا تجربه میکنیم. حواسمان نیست که اینجا خانه ی ما نیست. باید رفت! 🔶نمیدانم دیده اید یا نه! ولی بنده در بین نزدیکان دیده ام برخی که با مریضی سرطان به تدریج از این عالم رفتند چنین حسی را در نگاهشان گاهی میدیدم! انگار همه را با خودشان غریبه میدیدند! کسی به کارشان نمی آمد. 👈اینجاست که تازه میفهمیم «اللهم اجعل غنای فی نفسی» یعنی چه! اینجاست که تنها ایمان و عمل صالح است که با ما خواهد ماند! 👈فرد فرد و تنهای تنها از این بیگانه ها به محضر آن نور آسمان و زمین میرویم! «يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ في‏ جَنْبِ اللَّه‏». آری: 📖«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» 🔵مثال هتل برای بیان بی وفایی دنیا در فرض مناسب بودن شرایط زندگانی مثال خوبی است. امروزی است. برای همگان به نوعی قابل درک است. یک وقت نکند فریب این زرق و برق و مهیّا بودن شرایط و یا تعلّقات دنیایی را بخوری! 👈در گذشته مثال مناسب در مراحل قافله ها بود! در آن نقاطی که قافله ها وقتی به سفر میرفتند در کاروان سراها و یا در صحرا زمانی برای استراحت می ایستادند! 👈چقدر جمعیت بودند! چه شور و حرارتی! چه خنده ها و بیمها و امیدهایی! ولی همینکه قافله به راه افتاد گویا اصلا هیچ خبری در آنجا نبوده! یک آثار و رسومی بیش از این همه هیاهو بر جای نیست! کسی که در فضای آن قرار گیرد واقعا تکان میخورد! 👈امیر مؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغة در بیان تمثیلی برای تذکّر همین امر از این نکته استفاده فرموده است: 📖«إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ‏ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا» 👈اهل دنیا مانند کاروانیان هستند؛ همینکه برای استراحت پیاده شده و اندکی انس میگیرند صدای بانگ رحیل نواخته میشود که سوار شوید. موقع رفتن فرا رسید! 🔶شاید سال دوم طلبگی بود که دیوان ابوالعتاهیه را از نمایشگاه کتاب خریدم! انصافا خیلی در فنّ زهد و پرهیز از دنیا اشعار قوی و تأثیر گذار دارد. 👈مرحوم صدوق ره در عیون الاخبار از امام رضا علیه السلام نیز نقل میکند که در جایی برای بیان مذمّت دنیا و مسافرخانه بودن آن اشعاری از ابوالعتاهیه را خواندند: 📖«.. سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَوْماً يُنْشِدُ وَ قَلِيلًا مَا كَانَ يُنْشِدُ شِعْراً كُلُّنَا نَأْمُلُ مَدّاً فِي الْأَجَلِ وَ الْمَنَايَا هُنَّ آفَاتُ الْأَمَلِ‏ لَا تَغُرَّنَّكَ أَبَاطِيلُ الْمُنَى‏ وَ الْزَمِ الْقَصْدَ وَ دَعْ عَنْكَ الْعِلَلَ إِنَّمَا الدُّنْيَا كَظِلٍّ زَائِلٍ‏ حَلَّ فِيهِ رَاكِبٌ ثُمَّ رَحَلَ‏ 📖فقُلْتُ لِمَنْ هَذَا أَعَزَّ اللَّهُ الْأَمِيرَ فَقَالَ لِعِرَاقِيٍّ لَكُمْ قُلْتُ أَنْشَدَنِيهِ أَبُو الْعَتَاهِيَةِ لِنَفْسِهِ فَقَالَ هَاتِ اسْمَهُ وَ دَعْ عَنْكَ هَذَا إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى يَقُولُ‏ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ‏ وَ لَعَلَّ الرَّجُلَ‏ يَكْرَهُ‏ هَذَا» 👈در اینجا ابوالعتاهیه دنیا را به سایه ای تشبیه کرده که ساعتی دیگر قرار است از بین برود! چه تشبیه عمیقی! 👈مسافری به این سایه پناه آورده و دمی از حرارت آفتاب می آساید و سپس برخاسته و به مسافرت خود ادامه میدهد! آری راستی که ما مسافریم! 👈برخی گمان میکنند فقط عرفا سالک هستند! همه سالک هستیم! ولی چه سلوکی! به چه مقصدی!