⚫گاهی هم بد نیست بازی را به بازی بگیریم. سرّ لذّت بخش بودن متون باز در همین است که ما را به انفعال در برابر تحمیل مقصود خود دعوت نکرده و فرصتی برای فعالیت و تجلّی قدرت و علم و معنی بخشی خودمان برایمان به وجود می آورد. 👈امبرتو اکو در کتاب اثر باز خود تفکیک متن به باز و بسته را به شکل جالبی برجسته نموده است. ✔متن بسته متنی است که خواننده در آن منفعل محض بوده و نقشی جز مصرف معنای ثابت را ندارد در مقابل آن متن باز است که خود خواننده را به تولید معانی اش فعالانه فرا میخواند. خواننده متن در واقع تولید معنی میکند نه اینکه مصرفگر صرف معنی باشد. متن بسته متنی است که قیود خاصی را بر تفسیرهای ممکن خواننده تحمیل میکند. مؤلف از روی قصد، متنی به صورت نظامی ثابت را به وجود آورده و تکمیل کرده که قرائتهای ممکن بی پایان و ابهام ندارد. از همین روست که متون علمی بسته اند برخلاف متون ادبی. مانند تفاوت متن یک معادله ی ریاضی با یک غزل. 👈فعلا هدفم بحث از متن باز و بسته و بیان ظرفیتهای این تقسیم مهم در مباحث الفاظ و بومی سازی آن در فضای مباحث الفاظ اصولی و بلاغی نیستم. ✅صرفا میگویم یکی از اموری که باعث میشود خود را از برخورد منفعلانه نسبت به واقعیتهای زندگی امروزی خارج نموده و به راحتی آنها را پلی برای دغدغه های حقیقی خود قرار دهیم همین برخورد باز با واقعیتهای جاری است. 🔸از یکی از عرفا مطلبی نقل شده که برای نفی خطورات و برخی امور دیگر دستور داده بود که به عالم کثرت با لحاظ اسم هو الظاهر توجّه شود! خیلی دقیق و لطیف گفته است. ببینید چه برخورد فعالانه، هوشمندانه و بازی با معضلات نموده و تهدیدها را تبدیل به فرصتها کرده است. مقصودم چیزی از جنس همین نوع هوشمندی است. 🔴برگردیم به کارتون میگ میگ. به نظرتان اگر خودمان را از سرگرمیها و فکاهی ها و امور غیر معقول این اثر خارج کنیم و بخواهیم فعالانه آن را ناظر به دغدغه های خودمان معنی دهیم به یاد چه چیزی می افتیم؟ 🔻آن شدّت طلب از سوی این گرگ و آن دست نایافتنی بودن این مرغ انسان را به یاد شدّت طلب فطری اش نسبت به عمیقترین و اصیلترین نیاز وجودیش به پاکترین و زلالترین حقائق هستی می اندازد! أخذ به روح معنی و القاء خصوصیّات از این داستان برترین مصداق این حالات را در وجود انسانی میتواند در همین زمینه پیدا میکند. همان حقیقتی که مدام باید با مجاهده به دنبالش روانه شد ولی او زلالتر و لطیفتر از آن است که به دام آید! مدام باید زلال و زلالتر شد تا به آن پاک و پاکتر نزدیکتر شد. هرچه دام در این حجب ظلمانی تا آن حجب نورانی برایش پهن میکنیم میبینیم او دست نایافتنی تر است! لطیفتر از آن است که در اینها به چنگ آید!🔺 🔹این انیمیشن را میشود اینطور هم فهمید. آری مهمترین درس این کارتون همّت بلند، تصمیم قطعی و تردید ناپذیر آن گرگ در رسیدن به هدفش است: دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن بر آید 🔶گرگ بودن این شکارچی خود گویای شدّت طلب، جدّیت و نیاز او به شکارش است. گویا هیچ طعمه و شکار دیگری در آن صحرا برایش جز آن مرغ وجود ندارد. دنبال هیچ چیزی جز آن مرغ نیست. غیرت عجیبی روی هدفش دارد. هیچ طعمه ی دیگری جز آن مرغ را نمیبیند. گویا اصلا آن مرغ برایش مرغ نیست برایش سیمرغ سعادت است! عنقاء مغرب است! از همین روست که دست نایافتنی است: برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه 🔹سالک داستان ما یا همان گرگ میگ میگ در راهش خستگی ناپذیر است! رجاء مطلق است! نا امیدی در کارش نیست! آنقدر برایش آن هدف مهم است که هر چند احتمال رسیدن به آن کم هم باشد ولی محتمل بالایش همه فضای ذهنش را گرفتار خودش کرده است. 🔸آنقدر مسأله برایش جدّی است که همه خطرات جانی، مالی، آبرویی را تحمّل میکند. از تمسخر دیگران، حوادث طبیعی و غیر طبیعی و هیچ مانع دیگری متأثّر نمیشود. آنقدر برایش مهم است که مدام برنامه میریزد و نقشه میکشد و ابتکار به خرج میدهد. 👈صد بار هم اگر موفق نشد برمیگردد و باز می ایستد و به سمت هدفش توبه میکند. 🔹نمیدانم شاید مشکل طالب آن مرغ آن است که با عقل و تدبیر خودش میخواهد شکار کند! از همین روست که به همان نواقص خودش واگذار شده است: که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق بازد جاودانه ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه بده کشتی می تا خوش برانیم از این دریای نا پیدا کرانه وجود ما معمّاییست حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه