🔴میدانید مثالش چیست؟ مثالش نسبت روح ما با برخی قوانین جاری در بدنمان است. گوارش یا بینایی یا شنوایی و... همه قوانین خود را دارد. 🔹ولی وقتی روح انسانی از بدنش مفارقت میکند گویا هیچ قانونی در کار نبوده! قوانین حاکم بر بدن چیزی جز آثار وجودی روح در بدن نبود و این روح آدمی است که ورای این قوانین قانون را قانون کرده است. 🔸در جهان هستی هم قصه همینطور است. آنچه قوانین عالم در ریز و درشت میبنیم چیزی جز لوازم وجود فرشتگان الهی نیست. اگر آنها نخواهند قانونی در کار نیست. 👈اگر بارانی هست چون فرشتگان باران حاضرند. بدون وجود این ملائکه نه قانونی است و نه اقتضاء طبیعی! آری قوانین همه ریشه در غیب عالم دارند و در اینجا همان لوازم وجودی ملائکه هستند. 🔹مرتبه ای از هستی نیز از حیث قوّت و وسعت طوری است که مانند روحی است که به همه قوانین پایینتر معنی و وجود میدهد. 👈مرتبه ی وجودی انسان کامل چنین جایگاهی است که در آن ملائکه هم از آن فیض وجودی میگیرند. همان حقیقت پاکی که فیض الهی را دمادم و بلا واسطه دریافت کرده و به همه هستی جاری میسازد. 👈آری به برکت آن مقام نوری است که رزق الوَری و ثبتت الارض و السماء. عجّل الله تعالی فرجه الشریف. 👈بحث از ملائکه و همینطور بحث از شیاطین خودش به نوعی بحث از بعدی شگفت انگیز از هستی است که نکات بسیاری را برای ما در بر دارد. ان شاء الله تعالی با تدبّر در آیات و روایات پیگیر حقائق و لطائف آن باشیم.