✅اوّلین ترفند نفس برای دوری از این درد روانی این بود که دیگر رغبتی برای بررسی روزانه وزنم نداشتم. ✅بعد از چند روز خود را به غفلت میزدم که به ترازوی گوشه خانه توجّه نکنم. به این صورت که تا عذاب وجدان می آمد توجّهم را عوض میکردم. این هم ترفند دوّم نفس بود که غفلت است. ✅در ادامه شبهاتی در زمینه اینکه اصلا آیا لازم است وزنم کم شود به ذهن آمده بود. این هم ترفند سوّم نفس بود. ✅در مرحله چهارم وقتی پدر خانم منزلمان تشریف آوردند تأکید میکردم که این ترازو را با خود ببرند تا پیش خودم ولو به شکل ناخودآگاه دیگر مجبور نباشم آن را ببینم! ✅اما مرحله ی پنجم از همه بدتر بود! کم کم در خود احساس نوعی نفرت از ترازو را داشتم تجربه میکردم! جلّ الخالق! مرا چه شده است؟! 🔹آری اینجا مقداری با گوشه ای از نفسانیّت انسان و تأثیر آن در عواطف و ادراکات و تصمیم گیری ها مواجه میشویم! این را فعلا منطق ترازویی مینامم. 👈به قول نظامی گنجوی: آینه چون نقش تو بنمود راست خود شِکَن آیینه شکستن خطاست 👈و چه زیبا این مضمون را خاقانی به نظم کشیده است: وز بین رجم بر نشود دیو بر فلک وز بهر عیب کم طلبد أعور آینه 👈از همینجاست که سخن حقّ هم گاهی تلخ است! گر سخن راست بود جمله دُر تلخ بود تلخ که الحقّ مُرّ 🔶همان حقیقتی که قرآن کریم آن را تذکّر داده که: 📖«ثُمَ‏ كانَ‏ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن‏» 👈آری کسی که برخلاف فطرتش به خود ظلم کرده و نفسش را با معصیت آلوده میکند کم کم سر از تکذیب و در نهایت استهزاء در می آورد. استهزاء خودش یکی از ترفندهای نفس است. شرحش لطیف است و موضع دیگری میطلبد. 👈از همینجاست که قرآن کریم تأکید میکند که این کتاب تنها برای اهل تقوا هدایت آور است! و شاید از همینجاست که: 📖«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» 🔹سابقا در بذل خاطر شماره ۲۸ بحثی در زمینه اسکندر خان و حاکم مریض خوارزم آوردم. اینکه چطور برخی برای آنکه جمعی نفس پسند از خداگرایی فطری و دنیاگرایی و نفس پرستیشان داشته باشند قائل به خدای منهای شریعت و رسول شدند! سرّش را هم قرآن کریم در این میداند که: 📖«بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ * يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ» ✔سرّ تنفّر نسبی و استهزاء و تمایل عجیب به روشنفکر بازی برخی دنیا زدگان در مواجهه با مؤمنین و انسانهای مذهبی به همین برمیگردد. آری دینداری و نمادهای آن این دسته را به یاد عیوب رفتاری و فکریشان می اندازد و با دیدن آنها دچار درد روحی میشوند. 🔹یک مثال دیگر از همین منطق ترازو بیان کنم. دیده اید خیلی از انسانها خلوت و تنهایی را دوست ندارند؟! البته مرادم صرف تنهایی نیست بلکه مرادم این است که دوست ندارند سرشان طوری خالی شود که با خودشان تنها شوند! 👈مدام خود را به شکلی مشغول میکنند. یا با رفتن در جمع و شلوغی! و یا با دیدن تلویزیون و موبایل و بازی و... ! یک وجهش به همین منطق ترازویی برمیگردد! 👈تنهایی مانند آیینه ای است که آنها را با خود واقعیشان مواجه میکند! همان چیزی که معمولا برای مصالحش تلاشی نکرده و از مواجهه با آن فراری هستند. 🔹مثال دیگرش هم ترس بسیاری از مردم از مرگ و فکر کردن در مورد آن است. سرّش به همین منطق ترازویی برمیگردد! برای آن طرف و برای معادشان چندان کاری نکردند! با معادشان زندگی نکرده اند! 👈همین باعث میشود احساس نکنند که عملی برای آن سوی حیاتشان فرستاده اند تا مشتاق دیدنش شوند! همان نکته ی جالبی که ابوذر رحمه الله تعالی در کلام مشهورش بیان نمود. انسان آن جایی را دوست دارد که ثروتش آنجاست. ثروت آنها در همین دنیاست نه آن دنیا! در کافی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: 📖«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي‏ ذَرٍّ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ مَا لَنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ‏ فَقَالَ لِأَنَّكُمْ عَمَرْتُمُ الدُّنْيَا وَ أَخْرَبْتُمُ الْآخِرَةَ فَتَكْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَى خَرَاب‏» 👈آری یاد مرگ که برای اولیاء الهی از لذّت بخش ترین خطورات و یادهاست برای دنیا زدگان از دردناکترین امور است که از آن فراری هستند! واقعا بدشان می آید! تا بحث به این امور کشیده میشود میخواهند خود را به غفلت کشانده و بحث را عوض کنند! کأنّهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة! ✋رفقا! خودمان هم همینطوریم. مدّتی است دندانهایم احساس میکنم مشکل دارند! منتظرم درد بگیرد تا بروم! میدانم بروم احتمالا هزینه خیلی سنگینی دارد. تعدادش زیاد است. 👈همین باعث شده که واقعا مدّتهاست دوست ندارم در این زمینه فکر کنم. اگر کسی صحبتی کند ذهنم را منصرف میکنم. الآن که خودآگاه شده ام دارم برای شما بیان میکنم.