باسمه تبارک و تعالی (۱۲۸) «جَمیل بُثَینَة» «دستور العمل عرفانی عشق نفسانی!» 🔴ابن هشام انصاری در کتاب مغنی اللبیب در بحث «أن» از قول بعضی از نحویّون نقل میکند که برخی از عرب با آن به فعل مضارع جزم میدهند! شاهد مثالش هم این است: ألا طال کتمانی بثینة حاجة من الحاج ما تدری بثینة ما هیا أحاذر أن تعلم بها فتردّها فتترکها ثقلا علیّ کما هیا 👈یعنی دیرزمانی است که از معشوق خود بُثَینة مطلبی را پنهان میکنم که او از آن خبری ندارد! از آن بیم دارم که بُثَینة روزی آن را بفهمد ولی آن را اجابة نکند ... 🔹شعر از یکی از عشّاق و شاعران معروف عرب به نام جَمیل بن مَعمَر م۸۲ است که عاشق زنی به نام بُثَینة العُذرِیَّة بوده و داستان عشق آنها در قرن اوّل هجری زبان زد محافل بوده است. وصف حال او خواندنی است. 🔹به شکل اتّفاقی با گوشه ای از احوالات او در کتاب شرح شواهد مغنی اثر جلال الدین سیوطی برخورد کردم! 👈اواخر شب بود! واقعا دلم گرفت! این چه احساساتی است که اینها تجربه کرده اند! ای کاش ذرّه ای ذرّه ای از آن در این دلهای ما نسبت به آن نور آسمان و زمین پیدا میشد! باور کنید همه مشکلات حلّ میشد! همه! بخدا دیگر از خودمان خسته شده ایم! ⚪نقل شده که روزی جَمیل به مصر آمده و نزد والی مصر عبد العزیز بن مروان آمد! شخصی رو به جَمیل کرد و گفت من نیز بُثینة را دیده ام و به خدا سوگند چیز خاصّی در او ندیدم که اینطوری عاشقش شده ای! جَمیل چه جوابی به او داد؟! واقعا جوابی عجیب است! به او رو کرد و گفت: 📖«فقال له جميل: إنك لم ترها بعيني، و لو نظرت إليها بعيني لأحببت أن تلقى اللّه و أنت زان!!!»