🔸«تفاوت دانستن و فهمیدن»🔸 رفقا انسان موجود عجیبی است. دیده اید گاهی مطلبی را هفت، هشت بار میشوند ولی انگار نمیگیرد! ولی بار نهم یک دفعه میگیرد! یکی از اسرار تکرار همین است. شاید باید زمینه ای مهیّا شود! باید اهلیّتی ایجاد شود. یک دفعه احساس میکنیم انگار تازه فهمیدیم! 🔹همین چند روز پیش بود! با ماشین عازم جمکران بودم. صوتی را گوش میکردم که یک دفعه این آیه شریفه را تلاوت کرد: 📖«وَلَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» 👈انگار بار اوّلم بود این را شنیده بودم! کأنّی لم أسمع بهذه الآیة قطّ! یک دفعه مرا گرفت! خیلی تکان داد! ✔این گرفتن خودش موضوع مهمّی برای انسان مؤمن است. انسان مؤمن باید خودش را در بسترها و روندهایی قرار دهد و خود را آماده قرار دهد تا مطالبی را بگیرد! 🔻خیلی چیزها را میدانیم ولی هنوز ما را نگرفته است!🔺 ✔باید بدانیم خیلی وقتها باید مترصّد آن باشیم که خیلی چیزها که آنها را میدانیم و خیلی مستدلّ هم میدانیم تازه دوباره آنها را بدانیم و ما را بگیرد! وقتی ما را گرفت به خود میگوییم تازه الآن فهمیدم! انگار تا حالا نمیفهمیدم در حالیکه میدانستم! فعلا جا افتادن را فهمیدم مینامم! یک فرقی بین فهمیدن و دانستن هست! 🔴بگذارید یک خاطره ای را برایتان بگویم. یک طلبه ای بود که اوایل طلبگی با هم دوست بودیم. خیلی با تقوا و دارای فضیلت بود. ولی به شدّت کند ذهن بود! حقیقتا انگار نمیفهمید! گویا میخواهید روی سنگ چیزی بنویسید! 👈یکبار به ذهنم رسید کاری کنم ایشان اصلا از فضای حوزه برود! اینطور نمیشود! ولی به مرور فهمیدم ورای اینکه در هر حال وجود چنین انسانهای با تقوایی نیز در کنار عالم مورد نیاز است یک فرق مهمّی بین دانستن و فهمیدن وجود دارد. ✋این دوستمان دیر چیزی را میداند ولی وقتی دانست انگار میفهمد و میگیرید! ولی بسیاری از ما میدانیم ولی نمیفهمیم و منشأ رفتار و عمل و بینش نمیشود! انگار فقط در ذهن است. 👈خلاصه برخی کند ذهن هستند ولی فهمشان خوب است. اصلا فهمیده هستند! دیده اید بین مردم میگویند فلانی فهمیده است! بیش از دانایی است. از سنخ نوعی رشد وجودی و گره خوردن دانش با وجود و بینش است. ⚪بگذریم! اینکه آدم مطلبی را بگیرد خودش مطلبی است! یک تجربه ای را خدمتتان در مباحث علمی عرض کنم. چندی سالی است مشغول نگارش یک کتاب علمی هستم. بارها و بارها این را تجربه کرده ام. 👈برای هر فصلی که مینویسم دهها کتاب را در آن زمینه مطالعه میکنم. معمولا مطالبشان تکراری است. ولی این مطلب برایم جا افتاده که به خودم فشار نمی آورم. 👈فقط بارها و بارها در کتابهای مختلف مطالب را تکرار میکنم تا نکات و دقایق در جایی و لحظه ای و بیانی مرا بگیرد! همان نکاتی که بارها از جلوی چشمانم عبور کرده و متوجّهش نشده بودم. 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» 👈ولی باید خود را در معرض این تکرار قرار داد. یکی از فوائد تتبّع همین است. تتبّعی که باعث دقّت میشود. ⚪مثال دیگری عرض کنم. سابقا که توفیق مباحثه با طلاب عزیز را داشتم گاهی یک مطلب را با چند بیان و تقریر میگفتم و منتظر چشمان آنها بودم که بعد از کدام تقریر و بیان چشمشان یک دفعه برق میزند! این برق زدن همان لحظه بلوغ و گرفتن است. 🔻معلم باید دغدغه اش فهمیدن شاگرد باشد نه دانستنش! باید مبلّغ مطلب باشد نه مدرّس آن!🔺 🔶رفقا آدمی باید مانند شکارچی حرفه ای در این تکرارها و حالات منتظر شکارش باشد! مانند صیّادی تور خود را انداخته و منتظر تکان خوردنش باشد. همیشه در حالت آماده باش باشد! هر لحظه و هر جایی و به هر شکلی ممکن است پیامی برسد! باید آنها را شکار کرد! 🔹یاد تفنگ آتاری افتادم! بچه بودیم یادش بخیر! یک بازی بود اردکها بالا می آمدند و باید با تفنگ آتاری آنها را شکار میکردیم. در اینجا تفنگ آتاری همان توجّه و آماده باش وجودی ما در برابر القائات است. 🔹به اینها باید گوش کرد! گاهی هم دقّت کرد که صدای چه کسی است؟! در بسیار از اوقات صرف همین توجّه باعث میشود انسان از اموری بر حذر باشد و به اموری اشتیاق پیدا کند؛ گاهی صدای نحسی را در گوشش شنیده یا متوجه صدایی پاک و زلال شود: 📖«مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْأُخْرَى شَيْطَانٌ‏ مُفْتِن‏»