👈الآن بسیاری از مکاتب اخلاقی ظهور یافته اند که منکر چنین امری هستند. میگویند اصلا خوب و بد را در خارج به من نشان بده! در خارج چیزی میبینی؟! نه خبری نیست! اینها را ما خودمان ساخته ایم! 👈مانند اشاعره ولی با پایه های دیگری منکر حسن و قبح عقلی شده اند. به نظر آنها این گزاره های اخلاقی واقعیتی ندارند تا مسأله صدق و کذب و اثبات مطرح شود! 👈اثبات کردن چیزی به معنای نشان دادن صدق آن است و در اینجا واقعی نیست تا صدقش را نشان دهیم. از همینجا نوعی تکثرگرایی اخلاقی مطرح شده و چون واقعی نیست تناقضی هم در کار نیست! 👈اخلاقیّات اموری نسبی است! پس اصلا نباید کسی را قضاوت کنی! امر به معروف و نهی از منکر کیلویی چند؟! 🔴این نحله های غیر واقعگرا در اخلاق را به صورت کلّی میتوان در سه دسته امرگرایی، احساس گرایی و قرارداد گرایی گنجاند. 👈امرگرایان میگویند اخلاق هیچ واقعی جز امتثال دستور ندارد. حال چه امر الهی باشد مانند آنچه اشاعره گفته اند و چه امر هر شخص یا نهاد دیگری که اعتبارش را پذیرفته ایم. 👈احساس گرایان میگویند اخلاق ریشه در سلایق و غرائز و ارضاء آنها دارد. احکام اخلاقی تنها برای شخصی اعتبار دارد که آن احساس را دارد. دلبخواهی است! 👈گویا قراردادگرایان بیشترند! اینها میگویند اخلاقیّات چیزی جز نوعی توافق عمومی برای رفع تعارض اجتماعی نیست. مبنای واقعی ندارد ولی نفع واقعی دارد. در هر جامعه ای به مدلی از چنین قراردادهایی رسیده اند و چون باعث رفع تعارض میشود رعایتش خوب است ولی به خودی خود واقعیتی ندارد! اینکه چطور به این توافقهای عمومی رسیده اند نیز معمولا با سرایت دادن دیدهای داروینی به حوزه علوم انسانی تبیین میشود. ⚪️بحث تفصیلی از اینها فعلا مدّ نظر نیست. فعلا بدانیم چه خبر است. انسانی که خود را دوست دارد و پیامدهای واقعی رفتارش را دیده و رابطه واقعی این پیامدها را با مصالح خودش درک کرده به خوبی میتواند درک کند که هر چه او را به کمالش نزدیک کند ارزش اخلاقی دارد. 👈این صفات و رفتارهای اختیاری انسان یک رابطه ی وجودی و واقعی با کمالات انسانی دارد. کمالات انسانی همان درجاتی وجودی است که انسان میتواند به آنها با رفتارهایش برسد. 👈یک ارتباط واقعی از نوع ضرورت بالقیاس بین رفتار و صفات انسان با کمالات انسان وجود دارد. ✔️لزوم اخلاقی یک واقعیّت عینی بوده و بنا بر برخی اصطلاحات از نوع معقولات ثانی فلسفی است که نباید انتظار داشت آنها را در خارج دید! ارزش و لزوم اخلاقی واقعیت عینی داشته و جمله های اخلاقی و امر و نهی های مبتنی بر آن برخاسته از واقعیّاتند! اینطور نیست نظر همه محترم باشد! مطلوبیّت صفات و رفتارهای اختیاری انسان از مطلوبیت واقعی کمال انسان سرچشمه گرفته و به دستور و احساس و توافق بسته نیست. میتوان امر و نهی کرد. 🔹معمولا عدم تفکیک میان جنبه ی اخلاقی و غیر اخلاقی برخی مفاهیم مانند زشت و زیبا و خوب و بد و مانند آن و نیافتن منشأ واقعی ارزش و لزوم اخلاقی موجب برخی مغالطات در غیر واقع نما دانستن این مفاهیم بوده. 👈حالا این نظریات غیر واقعگرایانه در زمینه اخلاق ریشه در اموری دارد. از طرفی ریشه در هستی شناسی و معضلات معرفت شناسی دارد و از طرفی ریشه در مردم شناسی و نسبیت توصیفی و مانند آن. 👈مثلا میگویند ما رفته ایم و تحقیق کرده ایم در هر جایی از جهان چیزی خوب است و در جای دیگر همان چیز بد! اساسش هم ریشه در شیوع تمدّن مادّی دارد که سنخیّت ذاتی با چنین اباطیلی دارد. ✋تدلیس ماشطه است. بل سوّلت لکم أنفسکم أمرا! رفقا ورای همه ظاهر پر زرق و برقشان خیلی جدّیشان نگیرید! ما گاهی وقتی این پیش فرض را داریم که لابد خیلی اینها فکر کرده اند و از درد واقعیّت به این نظریّات رسیده اند به فکر فرو میرویم! ولی به قول کتاب هدایت: 📖«أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون؟! إن هم الّا کالانعام بل هم أضلّ سبیلا» 🔹مطلبی اخیرا از دیوید ونگ فیلسوف اخلاق نسبیتگرا که چینی الاصل و آمریکایی است دیدم که برایم جالب بود. وی معتقد بود مردم شناسان غربی شاید در واکنش به تصور غربی ها از پست تر بودن فرهنگهای دیگر که در استعمار نقش داشته اغلب از نسبیت هنجاری حمایت کرده اند.