⚫عاطفه گرایی به معنای آن است که سعادت و نخ تسبیح نظام معروف و منکر نه در لذّت است و نه قدرت و نه آسایش روح و نه کسب فضیلت! 👈اینها همه خودخواهی است! آن چیزی خوب است که در آن انسان از خودش بگذرد و صرفا برای دیگران کار کند! ارزش اخلاقی مبتنی بر میزان دیگرگرایی است. 👈از آنجا که عواطف مظهر دیگرگرایی است این دسته را میتوان عاطفه گرایان نامید. 👈این هم جنبه ای از واقعیت است. اوّلا آیا واقعا یک تنافی ذاتی بین خودگرایی و دیگر گرایی هست؟ عاطفه گرایی نیز نوعی خود خواهی است. ثانیا آیا این معیار یک معیار کافی برای تعیین ارزش صفات و رفتارهای اختیاری انسان به دست میدهد؟ ⚫قدرتگرایی به معنای آن است که آن چیزی خوب است که قدرت بیشتری برای انسان به دنبال داشته باشد. ارزش هر فردی به اندازه ی قدرت اوست! قیمة کلّ امرء درجة قدرته! 👈البته چنین گمانی همواره کما بیش بین انسانها وجود داشته ولی کسی که این امر را به شکل یک نظریه با فروعاتش عنوان نمود نیچه است. 👈گویا وی در برابر دنیا گریزی رایج در مسیحیت که خود مبتنی بر اندیشه های رواقی بوده چنین نظر افراطی را بیان نمود. گفته شده که ظهور اندیشه فاشیسم بی ارتباط با قدرتگرایی نیچه و تکاملگرایی داروین نبوده است. 👈البته مراتب عالی انسانی همواره با مراتب عالی قدرت که مطلوب طبیعی انسان است ملازمت دارد ولی این ربطی به این اندیشه ندارد. ⚫سودگرایان عمومی معتقدند که ملاک ارزش اخلاقی در سودمندی آن برای عموم است. میزان لذّتی است که بر اساس آنها عائد عموم انسانها شده و سعادت نیز بیشترین سود برای بیشترین افراد است! 👈منافع فرد نیز در سایه منافع جمع تأمین خواهد شد زیرا فرد عضوی از جمع است. در اینجا هم باید گفت گاهی منفعت خودگرایی بر دیگرگرایی میچربد. 👈به عبارتی اینطور نیست که همواره نوعی تلازم بین سود فرد و سود جمع در میان باشد. روشن است که لمّ اصلی کار هنوز به دست نیامده است. ⚫فضیلت گرایی نیز همان نظریه معروف حکمت قدیم در بیان سعادت انسان است. از دید فلاسفه از دیرباز سعادت حقیقی در هماهنگی بین روح و بدن است. 👈این هماهنگی و ابتناء معروف و منکر بر رعایت حدّ وسط و اعتدال همان فضیلتی است که مطلوب و ملائم طبیعت انسان است. 👈سعادت انسان زمانی است که عقل انسان حاکم بر دیگر قوای وجودی اش شده و انسان در سایه آن به شجاعت، عفّت، عدالت و حکمت دست یابد. 👈در اینجا هم باید گفت ورای آنکه تعیین حدّ وسط امور گاهی بسیار دشوار یا غیر ممکن است چنین اخلاقی به نوعی ابتناء نهایی به حکمت الهی نداشته و در آن سهم مراتب کمال اختیاری انسان در تقرّب به مبدأ آفرینش و تأثیر نیّت و تقوا دیده نشده است. ⚫آرامش گرایان نیز معروف واقعی را در چیزی میدانند که باعث آرامش درونی انسان شده و منکر را در آن میدانند که باعث تشتت و وابستگی و در نتیجه الم درونی و روحی انسان میشود. 👈سعادت در لذّت نیست زیرا هر لذّتی به دنبال خود الم جدایی را دارد. سعادت در سکون نفس و رهایی از اضطراب است و این به معنای قطع تعلّقات است. 👈این دسته عموما رمز وصول به آرامش را در دنیا گریزی و قطع تعلّقات و محبّت دنیا دانسته و مهمترین منکر را که رأس تمام خطایا است حبّ دنیا و مهمترین معروف را ازاله حبّ دنیا میدانند. 👈در اینجا هم باید گفت دوری از لذّت دنیای خود نوعی محرومیت است و از طرفی لذّات دنیایی به خودی خود مانع سکون نفس و اطمینان قلب نیست و از طرفی اساسا دنیا بستری ضروری برای وصول به کمالات اختیاری است. 👈این دیدگاه همچنین در ریشه های اصلی خود ابتناء روشنی بر دیدگاههای توحیدی ندارد. به عبارتی دنیا گریزی را میتوان به دو دسته دینی و غیر دینی تقسیم نمود. 👈دنیا گریزی دینی خود بخشی از یک فلسفه اخلاق بسیار پیشرفته و مترقّی است که در نوشته ی دیگری اجمالا از کلیات آن سخن خواهیم گفت. 🔴به صورت کلّی آرامش گرایی و دنیاگریزی غیر دینی را میتوان در سه دسته دنیا گریزی بودایی، دنیا گریزی کلبی و دنیا گریزی رواقی تقسیم نمود. ✔در دنیاگریزی بودایی اعمال و نیّات انسان آثاری (کَرمَه) دارد که بیش از زمان زندگانی او زمان لازم دارد لذا چرخه ی زندگی و مرگ یا همان سمساره لازم می آید تا آنکه بتواند با پیروی از آیین بودا که مبتنی بر مبارزه با هوای نفس و دنیا است از چرخه ی سمساره رهیده و این رنج مدام را با رسیدن به نیروانا پایان دهد. همه زندگی رنج است. لذا برای رهیدن از آن باید آن را رها کرد. همان اخلاق مرتاضان است. ✔در دنیاگریزی کلبی سعادت واقعی در بی خیالی واقعی است و باید نسبت به همه چیز و هر قید عرفی و اجتماعی رهید و از لذّات هم رهید تا وابسته و دلبسته نشد تا رنج نکشید! باید مثل سگها طبیعی زندگی کرد!