👈یک دفعه فیزیک یونانی به فیزیک نیوتونی و سپس فیزیک لاوازیه و اینشتاین تبدیل میشود. یا حکمت مشّائی به اشراقی و یا حکمت متعالیه تبدیل میشود. 👈آیا در تفاوت شیعه و سنّی نیز میتوان چنین نقاطی را نشان داد که سبب شده نظام شناختی آنها تفاوتهای اساسی پیدا کنند؟! به دل خودم نچسبید ولی شاید این تقریر نیز تا اندازه ای مطلب را نزدیک کند. بگذارید یک تقریر دیگر هم بیاورم: 🔸«نظریه هوش چندگانه گاردنر»🔸 رفقا هر وقت خیلی از حرفهای یک گروه و نحله تعجّب کردیم و آن را عجیب و خنده دار درک کردیم بدانیم خوب نتوانسته ایم حرف آنها را درک کنیم! ✔البته منظورم این نیست که حرف آنها لزوما صحیح است؛ منظورم آن است که به احتمال زیاد خوب نتوانسته ایم آن حرف را در بافت واقعی اش درک کنیم زیرا انسان و یا یک گروه انسانی نمیتواند اینقدرها هم احمق باشد! باید دید چه فضایی این اندیشه را باور پذیر و منطقی کرده است؟! وقتی اینگونه شدیم تعجّبمان زائل میشود هر چند اشکال هنوز هم باقی بماند. 👈نشانه ی دیگرش این است که تحمّلمان بالا رفته و دل سوزی خاصی پیدا میکنیم. بهتر حرفهای آنها را گوشم میکنیم و با آنها بحث میکنیم. 👈طوری که ممکن است برخی غافلان ما را متّهم به محافظه کاری و نفوذی بودن و بی غیرتی عقیدتی و... کنند! 🔹این کار مقداری نیازمند داشتن هوش درون فردی و برون فردی است. برخی به شکل طبیعی چنین هوشی دارند که میتوانند از نظام ادراکی و احساسی خود خارج شده و دیگری را در همان بافت وجودی اش دیده و تجربه کنند ولی بسیاری فاقد چنین هوشی بوده و باید آن را با کارهایی بر خود تحمیل نمایند. ⚪نظریه ی هوش چندگانه هاوارد گاردنر به همین میپردازد که برخی ذاتا چنین ویژگی ای دارند. در این نظریه که در کتاب قابهای ذهنی در سال ۱۹۸۳ ارائه شد گاردنر به این نکته میپردازد که اینکه میگوییم فلانی باهوش است میتواند توسعه پیدا کند زیرا انسان ابعاد متنوعی دارد. ایشان در این نظریه ی مشهور ۸ تقسیم بندی برای هوش ارائه نموده است که عبارتند از: ✅«هوش تصویری فضایی و هوش کلامی زبانی و هوش منطقی ریاضی و هوش اندامی جنبشی و هوش موسیقیایی هوش میان فردی و هوش درون فردی و هوش طبیعتگرا» ⚪هوش درون فردی توانایی انسان در شناخت و درک عمیق از حالات و احساسات و افکار خودش است. بسیاری هستند که خودشان معترفند که شناخت کافی از خودشان ندارند وگاهی از برخی از کارهایشان تعجب میکنند. خودشناس نیستند. این هم لوازمی دارد که فعلا در صدد بیان آن نیستم. 🔴یک هوش دیگر که گاردنر مطرح میکند و به درد بحث ما میخورد هوش میان فردی است که در آن شخص قادر بر ایجاد ارتباط و درک دیگران است طوری که شخص مهارت خاصی در سنجش هیجانات و انگیزه ها و تمایلات و منظور مخاطبین دارند. 👈اینها قادرند به یک موقعیت از زوایای مختلف نگاه کنند و با دیگران روابط مثبت داشته باشند و با همه توان زندگی مسالمت آمیز را دارند و برای تشکیل گروه و استدامه و ایجاد آرامش در آن خیلی نافع هستند. 👈آری برای اتّحاد بین طوائف مهم است که چنین افرادی رهبری طوائف را در دست بگیرند. اینها قدرت طبیعی این نکته را دارند که چیزی را از نقطه نظر شخص دیگر ببینند لذا میتوانند آنها را بفهمند و احساس کنند لذا توانایی قوی در درک احساسات و انگیزه ها دارنند. 👈اینها خوب میتوانند گوش کنند و همدلی نمایند لذا میتوانند رابطه ی مثبتی با دیگران برقرار نمایند و به درد مشاوره میخورند. اینها برای قضاوت و رهبری و مانند آن خیلی مناسبند. ✔یکی از لطائف نهضت اسلامی ما این بود که رهبر فقیدمان و رهبر بزرگ فعلیمان واقعا هوش میان فردی بالایی داشته و دارند. همین باعث شده بتوانند جامعه داری کنند. اتحاد و الفت ایجاد کنند. قضاوت یک جانبه نداشته باشند. انصافا یکی از شرایط رهبر واجد بودن طبیعی یا لااقل کسبی چنین هوشی است. چیزی بیش از تقوا و فقاهت و مانند اینهاست. 👈در قضاوت و فهم تفاوتهای شیعه و سنّی نیز به نوعی از هوش میان فردی نیز نیاز است. 🔹ان شاء الله این بحث را در شماره ی بعدی ادامه داده و مقداری ملموس تر تفاوت دنیای ذهنی شیعه و سنّی که باعث تفاوت در نحوه درک و برجسته سازی و تأویل و استظهار آنها از تاریخ اسلام شده را بیان میکنم. 👈امری که تا نسبت به آن خودآگاه نشده و برای آن فکری نکرده و علاجی نیاندیشیم چندان نمیتوان امیدوار بود تا تقریب واقعی و یک مباحثه سازنده رخ دهد. این بحث ادامه دارد ...