⚪میدانید چرا از مرحوم حاج اسماعیل دولابی و رجبعلی خیّاط و کربلایی کاظم ساروقی و مانند آنها گفتم؟! مقصودم آن بود که بدانیم: 🔻«نیازمان یک نیاز اساسی تری است و همه ی این سوادها مقدمه آن نیاز اساسی تر است»🔺 👈از همینجاست که برخی بدون آنکه سواد خاصی داشته باشند ولی حاج اسماعیل دولابی و رجبعلی خیّاط میشوند! ✔اینها یعنی مسأله عمیقتر از این حرفهاست! راه بسیار وسیعتر از این ضیقهاست! مطلب بالاتر از خیلی از این شاکله ها و تعارف ها و اعتبارهاست! بر یک حقائق دیگری تکیه میکند! شوخی ندارد! 👈این علمها و بیانها و سوادها و دقّتها و تحلیلها و... همه و همه برای آن است که چشممان بازتر باشد. 👈آمادگی مان برای دریافت بیشتر باشد. راه طی کردن کمال برای ما هموارتر بشود. ولی اگر خود این علم مانع ما شد و حجاب شد و رهزن شد و عُجب آورد آن چیزی که من از آن کمک میخواستم سدّ و مانع و رهزن میشود. 👈واقعا هم مانع سختی میشود. کارمان از این عوام سختتر میشود. فهممان کدرتر میشود! 🔹رفقا ممکن است انسان در درجات عالی علم باشد ولی پیام واضح یک آیه را به خاطر مشکلات خودش دریافت نکند. از آن طرف برخی مردمان عادی که از نظر اجتماعی خیلی معمولی اند و طوری اند که به چشم نمی آیند و روی آنها حساب نمیشود ولی به دلیل صفای نفسشان برداشت شفافی دارند. ✅ما معمولا چون دیگران را قیاس به نفس میکنیم از این حقیقت عجیب غافل میشویم. 👈گاهی پای منبر وقتی حرفی میشنوند خیلی عمیق متوجّه میشود. آدم این را در نوع نگاه آنها گاهی درک میکند. حساب فهم را باید از سواد جدا کرد! سابقا در بذل خاطر شماره ۱۲۹ از آن مقداری صحبت کردم. تفاوت دانستن و فهمیدن. 👈برایشان جا می افتد. طوری میفهمند که خود ما آن مطلب را آن گونه نگرفته ایم! 👈ما که ادبیات خوانده ایم و کلّی درس خوانده ایم و استدلال بلدیم آن فهم را نداریم! مانع داریم! حجاب داریم! ولی برخی از همین مستمعین برداشتها و فهم هایی را از کلام ما دارند که ما نداریم. اثری در آنها میگذارد که در خود ما نمیگذارد. حقیقتی است. ✔غفلت از آن گاهی باعث میشود که در تبلیغ مدام به دلیل آنکه دیگران و نیازهای آنها را با خودمان مقایسه میکنیم گمان کنیم باید سنگینترش کنیم یا دقیقترش کنیم یا تنوّع خاص بدهیم و... ! دنبال مخاطب سطح بالا بگردیم! آخرش هم عبس و تولّی أن جاءه الأعمی میشویم! 👈انگار مشکل آنها این است که سواد ما را ندارند و اگر این دقایق را بفهمند شقّ القمری میشود! نه خیر! آخرش ممکن است یکی مثل ما شوند! مگر ما خیلی از خودمان راضی هستیم. 👈رفقا خیلی باید شرمنده باشیم که با این همه درس خواندن و تلاش علمی گاهی یک عامی پای منبر ما فهم عمیقتر و اثر گذارتری از یک آیه یا روایت دارد. کربلایی کاظم میشود و ما ...! این یعنی حجابش کمتر است. 🔹راستی چه زیبا گفت آن حکیم و شاعر و عارف بزرگ سنایی غزنوی: چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا 👈جایی شنیدم مسلمانان چینی وقتی به حج می آمدند گاهی ۵ سال رفت و برگشتشان گویا طول میکشیده است. 👈نکند ما به گمان خودمان در شهر مکّه خوابمان برده باشد و این به اصطلاح عامیان که گمانمان آن است که سالهای سال از حرم فاصله دارند به راه افتاده باشند و روزی برسند و ما هنوز خفته باشیم! واقعا چه نصیحتی! چو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شب چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا ⚪در مورد همین کربلایی کاظم مگر چه شد که شد آنچه شد؟! مبلّغی محترم رفت و گفت اگر کسی زکات ندهد لباسش اشکال دارد! همین پیام ساده را کربلایی کاظم که روحی آماده داشت گرفت! آری: «هَكَذَا تَصْنَعُ‏ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا»؛ 👈به پدرش گفت زکات بده! گفت ندارم بدهم! گفت پس زمین سهم من را جدا کن! از همینجا ها شروع شد. یک تبلیغ مبلّغ محترم منشأ چه هدایت و چه اثر و چه آثاری شد! ✋دنبال اعجاب نفوس و به به و چه چه نباشیم! آنها را گرفتار خودمان نکنیم. مقصد خیلی بالاتر از این بازی هاست! راه هم خیلی روشنتر از آن است که اگر کسی بخواهد بر او پنهان باشد. 🔵رفقا ما در درون دیگران نیستیم تا بدانیم آنها چطوری پیام میگیرند. حرص و زور الکی نزنیم! پیامهای آشکار دین را از آیات و روایات بیشتر سعی کنیم برایشان بیان کنیم. با بیانی شیوا و بلیغ. اگر لازم بود مقداری هم تحلیل کنیم. مصادیق آن را بگوییم. تفسیرش کنیم. متناسب با موقعیت آنها را بیان کنیم. موانع فهمیدنش را برداریم! تبلیغش کنیم.