🔸«پدیده ای به نام مویز شدن قبل از غورگی!»🔸 یکی از آسیبهایی که از دیرباز در سیر تربیت شاگردان از جانب اساتید بزرگ تشخیص داده شده بود مسأله ی مویز شدن قبل از غورگی است! گویا در بین مراحل طفره رفته اند! بسیاری از مستعدّین متأسّفانه امروزه دچار این آسیب میشوند. زود احساس استقلال پیدا میکنند. دیگر به دنبال تعلّم و طلب استاد نیستند. 👈به محض اینکه چنین توهّمی پیدا کردند سؤالاتشان در محضر اساتید تبدیل به اشکالات میشود! اصول موضوعه مصادرات میگردد! ✋رفقا نکند خود را از مقام شاگردی به این زودی خارج کنیم والا یکی از موانع مهم معرفت و فهم را در خود ایجاد کرده ایم؛ ✔توضیح اینکه نسبت ما با مجهولات سه جور است. اگر خود را جاهل بدانیم و ببینیم خوب بدون هیچ ادعایی سراغ عالم میرویم ولی اگر از خود انتظار داشته باشیم که نسبت به چنین مسئله ای نباید جهل داشته باشیم دو جور است: یا خود را در مقام تعلم میبینیم ومیدانیم که دید ما نسبت به این جهل حالت سؤال گونه و استفراغ وسع در حل آن میشود ولی اگر دیدی استاد گونه داشته باشیم و خود را در مقام استادی بدانیم خود به خود این مجهولات حالت ایرادات به خود میگیرد. ⚪دیگر چنین افرادی را باید بوسید و به بیرون از کاروان دانش بدرقه کرد! دکّانی باز میکنند و اجناس خود را در لفّافه ای از قداست مفهوم استاد به خورد این و آن میدهند! بیچاره طلبه ها! چه میدانند چه خبر است! 👈متأسّفانه خود نظام آموزشی نیز آنها را به این توهّم سوق میدهد! موضوع پژوهش میدهد! در مدارس برای اشتغال زایی و امتیاز آفرینی وعده ی تدریس به آنها میدهند! 👈همینکه چند تا طلبه دورشان را میگیرند و از آنها سؤال میکنند دیگر احساس میکنند رسیده اند! وقتی چنین احساسی کنند خود را از درخت دانش میچینند و رشدشان متوقّف میشود. 📖«قال أبو عمرو بن العلاء: رآني سعيد بن جبير و أنا جالس مع الشباب، فقال: ما يجلسك مع الشباب، عليك بالشيوخ» 👈یک مطلب تکان دهنده در تذکره حمدونیه از ابوحاتم سجستانی دیدم که خیلی قابل توجّه است. ابن درید ادیب از استادش ابوحاتم نقل میکند که زمانی با حسرت میگفت نصف علم را از دست دادم! از او پرسیدم چطور؟ 👈گفت قبل از آنکه اهلش شوم طلب صدارت و ریاست در دانش را کردم! به خاطر همین رشدم متوقّف شد. از اینکه از شاگردانم استفاده کنم و یا با فضلاء مجالست علمی داشته باشم حیا کردم: 📖«قال أبو حاتم: فاتني نصف العلم. فقيل‏ له: و كيف ذلك؟ قال: تصدّرت و لم أكن للتصدّر أهلا، فاستحييت أن أسأل من دوني، و اختلف إليّ من فوقي، فذلك الجهل في نفسي إلى اليوم» 👈در تحفة الادیب سیوطی دیدم زمانی ادیب بزرگ ابوعلی فارسی گذرش به شهر موصل افتاده و به مسجد جامع آنجا رفت. دید جوانی در حال تدریس دانش نحو است. ابو علی فارسی سؤالی در زمینه صرف از او پرسید و آن جوان در پاسخش درمانده شد! 👈ابوعلی به او روی کرده و گفت: «زبّبتَ قبل أن تحصرَم»! یعنی هنوز غوره نشده مویز شده ای! این جوان مستعدّ و چیز فهم نیز از آن زمان تا ۴۰ سال ملازم ابوعلی فارسی شد و شد ابن جنّی معروف! واقعا مطلب مهمی را ابوعلی به او گوشزد کرد! 👈در کتاب الضوء اللمع شمس الدّین سخاوی دیدم که چنین آسیب شناسی نسبت به سیوطی دارد. وی که از معاصرین سیوطی است در نقد او میگوید وی هم از قبیل: «تزبب قبل أن يتحصرم» است. به تعبیر وی: 📖«لم يزاحم الفضلاء في دروسهم ولا جلس بينهم في مسائهم وتعريسهم بل استبد بأخذه من بطون الدفاتر والكتب واعتمد ما لا يرتضيه من الاتقان صحب»