باسمه تبارک و تعالی (۱۷۹) «بحثی پیرامون جذبه هنری و خلسه معنوی» (۲) غرة وجه سلبت قلب جمیع البشر ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر داخلة خارجة شارقة بارقة صورتها کالبشر خلقتها من شرر حین نأت تنقصنی حین دنت ترقصنی کاد سنا برقتها یذهب نور البصر قلت لروح القدس ما هی قل لی عجبا قال أما تعرفها؟! تلک لإحدی الکبر 🔹این ابیات پر شور که حکایتی از آن جذبات نوری را در خود دارد از مولوی است. او نیز از جمله آنهایی است که بسیاری از اشعارش را در این حالات ناب سروده یا به یاد آن گفته! 👈شوریدگی برای بوارق وجد آور و حزن فراق در آثار او شاید بیش از آثار دیگران مشهود باشد. 👈همان وارداتی که بدون اکتساب به شکل دفعی در قلب انسان نازل شده و باعث قبض و بسط و شوق و ذوق و مانند آن میشود. 👈ویژگی این حالات آن است که مانند برقی آمده و میرود و تنها اثری از خود بر جای می گذارد تا درد فراق را به جان آن شخص بنشاند! اثر عمیقی از این لذت عظیم هم مدتها باقی است. گاهی تا چند ماه! 👈اگر این ویژگی ها را نداشته باشد معمولا عرفا آن را ناشی از تخیّل و حدیث نفس میدانند. گاهی نیز به این حالات و برقها، وقت میگویند! 👈البته گاهی این بارقه ها بدون لذت هم می آید! فعلا بحثمان در آنهایی است که با لذت عجیب سانح میشود. شیخ اشراق در انتهای تلویح ثالث از مور رابع تلویحات در این زمینه نکاتی بیان میکند: (و فیهم و فی غیرهم قد یسنح دون لذت ...) 👈مولوی در دفتر اوّل مثنوی در زمینه اهمیت این بوارق و لوامع برای صوفیان و اهل باطن میگوید: صوفى ابن الوقت باشد اى رفيق نيست فردا گفتن از شرط طريق‏