⚪️ابن الوقت در کلام او همان شخصی است که این وقتها را بسیار قدر دانسته و در بند آن است. وقتی آمد حسابی به دنبالش میافتد! رهایش نمیکند! منتظرش است! ألا إنّ للّه فی أیّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها! وقتی آمد دیگر تأخیر نمی اندازد. ابن الوقت و ابن الحال است. 👈البته بعد از آنکه به تعبیر ابن سینا در نمط نهم اشارات به مقام سکینه رسید دیگر ابو الوقت میشود. لذاست که مولوی در دفتر سوّم مثنوی میگوید: باشد ابن الوقت صوفى در مثال ليك صافى فارغ است از وقت و حال‏ حالها موقوف عزم و راى اوست بسته بر رأى جهان آراى اوست‏ 👈عرفای اسلامی بحثهای بسیار گسترده و دقیقی پیرامون این حالات، جذبات، لوامع یا همان بوارق بیان کرده اند. بررسی آن خود نیازمند کتابی مستقل است. پس سراغش را نگیریم فعلا بهتر است! 🔹ولی در مباحث فلسفه اسلامی نیز مباحثی پیرامون این حالات بیان شده است. ابن سینا در نمط نهم اشارات در مقامات العارفین از آنها بحث کرده و مختصّات آنها را در مسیر سلوک توحیدی و پیام آن و روش تفسیر کردن آن و توقّف نکردن و روش تحصیل و استدامه و تبدیل آن به مقام را تبیین میکند. به این برقها زبان علمی در مقام سلوک توحیدی میدهد. 👈همان چیزی که معمولا هنرمندان در خلسه های هنری خود فاقد آن بوده و نمیتوانند پیام این حالات را فهمیده و دنبال آن را بگیرند! 👈تقریبا این حالات ناب فائده ی خود را برایشان از دست میدهد! بلکه گاهی مایه انحرافشان هم میشود. 🔹برخی هنرمندان یا دیگرانی که در واقعه ای برقی را درک کرده اند به واسطه آنچه آن را لذّتهای غیر قابل وصف مینامند شوریده حالی خاصی دارند. البته مرادم آنهایی است که اهل ادّعا نیستند! 👈معمولا این شوریدگی را بسته به فرهنگی که در آن بار آمده و مبتنی بر علومی که آموخته اند به صورتهای مختلفی نشان میدهند. ✋در ادامه گمان میکنند این هنر خاص مانند موسیقی بود که باعث آن حالات جذبه شد. از همینجا از روی وجوب شکر منعم دلسپردگی خاصی به هنر پیدا کرده و پیام آن حالات را در فضایی هنری تفسیر میکنند. تا آخر هم خوب حالیشان نمیشود آن حالت لذیذ چه بود! 👈برخلاف آنهایی که اینها را در قالب منطق واقعی اش در عالم تجربه و فهم میکنند؛ به قول عبدالرزّاق کاشانی در لطائف الاعلام: 📖«البارقة هي‏ لائح‏ إطلاقي يرد من الجناب الأقدس الفرداني فيلوح ثم يروح؛ فهي و إن لم تكن كشفا تامّا بل مبدء كشف لاح ثم راح فإنها إن انفصلت أثبتت في المحلّ الذي هو القلب هيبة تصونه عن التفرقة و ثبتت له الجمعيّة، لكونها من بوارق التوحيد» 👈به قول شیخ اشراق در کلمة التصوّف: 📖«من أدام فكره في الملكوت، و ذكر الله ذكرا صادرا عن خضوع، و تفكّر في العالم‏ القدسيّ فكرا لطيفا، و قلّل طعامه و شهواته، و أسهر لياليه متملّقا متخشّعا عند ربّه، لا يلبث زمانا طويلا، حتى تأتيه خلسات لذيذة، كالبرق تلمع فتنطوي‏، ثمّ تلبث في نفسه‏ و تبسطه و تطويه» 👈در هیاکل النور هم میگوید: 📖«چون ما خود را از شواغل بدن پاك كنيم و در كبرياى حقّ تعالى و انوار وى كه بر موجودات ريزانست در خيال آريم بيابيم در نفوس انوار لامع هم چون برق خاطف كه تشريق كند نفس با عالم خويش، و از آنجا لذّتها يابيم روحانى كه در عالم شبه ندارد» ⚪️در فلسفه اسلامی کسی مانند حکیم سهروردی به تفصیل به این برقهای لذیذ نوری نپرداخته است. از اینجاست که به حق او را شیخ اشراق نامیده اند. خود بهره ای تامّ از این حالات داشته و حتّی در کتبی مانند رساله ی طفولیّتش هم معلوم میشود از طفولیّت در این فضاها بوده است. 👈اساسا وی فلسفه خود را بر محور همین انوار پی ریزی کرده است. مثلا در کتاب مقاومات میگوید اگر کسی این برقهای الهی و انوار حقیقی را تجربه نکرده باشد اساسا نباید او را از فضلاء دانسته و توان آنکه به یقین برسد را نخواهد داشت! 📖«و أنت قد جرّبت البارقة الالهيّة ان كنت من الحكمة فى شى‏ء فانّ من‏ لم يشاهد المشاهد العلوية و الانوار الحقيقيّة لا يعدّ من الفضلاء و لا يتيقّن‏ له السعادة العلوية و ان حفظ صور الدواوين‏ كلّها و سيلعب به‏ الشكوك» 👈در مطارحات نیز بار دیگر این حقیقت را گوشزد کرده و میگوید طالب حکمت اگر هم به سکینه و بالاتر از آن که همان مراحل فنا یا همان طامسه است نرسید لااقل باید بهره ای از بروق داشته و ملکه آن را در خود ایجاد کرده باشد: 📖«فقبيح بطالب الحكمة ان لا يجتهد و لا يطلب الطرق الموصلة! فان طلبت و اجتهدت لا تلبث زمانا طويلا الّا و يأتيك البارقة النورانيّة، و سترتقى‏ الى السكينة الالهيّة الثابتة فما فوقها ان كان لك مرشد، و ان لم يتيسّر لك الارتقاء الى الملكة الطامسة فلا اقلّ من ملكة البروق» 👈در همین کتاب در بیان دیگری حکیم متأله را کسی میداند که: (یصیر بدنه کقمیص یخلعه تاره و یلبسه أخری ... فان شاء عرج الی النور و ان شاء ظهر فی أیّ صوره أراد)