🔹توصیف آن به «متعالی» از آن روست که تا حدودی با آن در تفاوت بین حکمت مشّاء با حکمت متعالیه آشنا شده ایم. حکمت صدرایی گویا همان حکمت قدیم است و همان حکمت قدیم نیست. ⚪در عین اینکه معمولا مباحث فلسفی را تغییر نداده ولی گویا روحی دیگر به همه مباحث دمیده است. به همین نسبت با تبیین خاصی که فعلا موضع بیانش نیست میتوان ادبیات یا فقهی نگاشت که همان ادبیات و فقه قدیم باشد و همان ادبیات و فقه قدیم نباشد. 🔹فقه متعالی مزاجی خاص از بحث فقهی در بین دو فضای فقه اجتهادی و فقه پژوهشی است. روشی که مدّتها آن را در مباحث نحوی و ادبی تحت عنوان «نحو متعالی» آزموده ام و ثمرات بسیار مهمش را دیده ام. 👈به فضل الهی در ادبیات شکّی ندارم که روشی بی نظیر و بی بدیل است. ولی تا کنون به دلایلی در اعمال آن در فقه احتیاط نموده ام. 👈شاید در ظاهر چندان خود را جز در قالب سعه تتبّع و تحقیق نشان ندهد ولی اساسا قارّه ای دیگر از سبک اندیشه ی ادبی و فقهی است. به قول امروزی های پارادایمی دیگر است. 🔻اساس فقه متعالی مبتنی بر توجّه گسترده و عمیق به نگاه های درجه دوّم و بازخوانی تاریخ علم و سعی در تفکیک بین پدیده و پدیدار و در ادامه تلاش در کشف زوایای تاریخی فلسفه علم و روانکاوی دانش محقَّق برای فهم علل تعیّن یافتن فهممهای خاصّ از پدیدار برای پیدا کردن زمینه های قضاوت در راستای نسبت پدیدارها با پدیده های واقعی و ادلّه ناب دینی با تأکید بر رصد مباحث از عالم پیش فرضهاست🔺 ✅از آن رو که دانش گاهی اضلاع روانی و اجتماعی مهمی در کنار ضلع معرفتی اش دارد در فقه متعالی به روانکاوی تاریخی تحلیلی دانش در کنار بحثهای استدلالی و معرفتی اهمیت خاص داده میشود. 👈همچنین بر این مطلب تأکید میشود که بسیاری از مشهورات یا نظرات چیزی جز خوانشی خاصّ از اطلاعاتی محدود نبوده و قابلیت تجدید نظر دارد. 📡عمده تلاش در فقه متعالی رصد مباحث از عالم شگفت انگیز پیش فرضهاست. همان عالمی که معمولا از آن غفلت میشود ولی نوعا سرنوشتها در آنجا رقم خورده است. ✅به نظر میرسد ورود به عالم فقه متعالی به معنای عبور از دنیای فقه اجتهادی پیشرفته به دنیای بزرگتر فقه متعالی است. 🔹در جای خود بحث کرده ام که فقه ما تا کنون شاهد تحقّق پنج تعیّن عقلی بوده است. زمانی عقل حدیثی بوده و زمانی دیگر عقل کلامی و سپس عقل اجتهادی و سپس عقل اخباری و در قرون اخیر عقل اجتهادی پیشرفته و اخیرا عقل پژوهشی؛ 👈اساسا فقه موجود مولود یک رشد خطّی تدریجی نبوده و مختصات کنونی اش در جغرافیای دانش در بستری از تحوّلات جاری در عالمهای فقهی باید تبیین شود. 🔴سعی میکنم با یک مثال بخشی از حقیقت مخفی در این تحوّل قارّه ای دانش را بیان کنم. قرنها در فضای حوزه های ما تا قبل از ظهور اخباری گری فقه اجتهادی حاکم بود. اوج آن را میتوان در لمعه و شرح لمعه شهیدین دید. کتابی که مشحون از دقایق و لطایف است که بدون اغراق اگر شخصی عمرش را در دنیای آن خرج کند باز هم شاید نکاتی باقی بماند! اصلا یک سرزمینی است که میتوان برای همیشه در آن قصد اقامت کرد. 👈ولی همینکه با کتاب مکاسب شیخ انصاری که حاصل دوران اجتهاد پیشرفته بعد از اخباری گری است آشنا میشویم یک عبور معرفتی و روانی بسیار گسترده و عمیق از شرح لمعه میکنیم. 👈اصلا آن دنیای شرح لمعه با همه عظمت و لطائفش جلوی دیدگان ما کوچک میشود! نه به این معنا که همه ی دقائق آن را درک کرده و از آن عبور میکنیم بلکه گویا به عالم وسیعتری و به کاخ با عظمتتری و به تفکّر فاخرتری رسیده ایم که دیگر آن نوع تلاش علمی به چشممان نمی آید. 👈گویا احساس میکنیم خیلی بزرگتر و بلند نظرتر شده ایم! میتوانستیم سالهای سال در همان دقایق شرح لمعه بمانیم ولی انسان عاقل میگوید این کار را نکن و خود را زودتر به دنیای مکاسب برسان! 👈از ریشه مسائل برایت آسانتر و افقها برایت وسیعتر میشود. تفکّرت فاخرتر میشود. ⚪حال اگر این مطلب روشن شد میتوان از این امر پرسید که آیا ممکن است یک عالم فقهی و یک دنیای جدید از سبک اندیشه ورزی یافت شود که نسبت به عالم فقه اجتهادی پیشرفته که در مکاسب میبینیم چنین نسبتی داشته و به صرف ورود به آن گویا از عالم مکاسب و کتب مانند آن یکباره عبور نماییم؟! گویا احساس کنیم تفکّرمان فاخرتر و دیدگانمان نافذتر شده! هر چند لازم نباشد همه دقائق و لطائف مکاسب را درک کرده باشیم؟! ✅به نظر میرسد فقه متعالی چنین عالمی است. به جای آنکه افراد را درگیر دقائق و نکات اجتهاد پیشرفته نماییم بهتر است زودتر آنها را به عالم فقه متعالی دعوت کنیم. وقتی وارد آن شدیم اصلا احساس میکنیم خیلی بزرگتر شده و در عالم فقه مکاسبی نمیگنجیم!