🔻آری میتوان از مفهومی کلیدی به عنوان «تقوای موضوع شناسی» سخن گفت. بصیرت داشتن تنهای یکی از ابعاد تقوای موضوع شناسی است🔺 🔹موضع گیری موضوع شناسی میخواهد. برای موضوع شناسی هم باید تأمّل کرد! دقّت کرد! اگر نیازمند رجوع به متخصّص بود رجوع کرد. مسلّح به علوم روز شد که مدام در حیطه شناسایی انسان افزوده اند. 👈به عنوان نمونه برای برخورد با یک ناهنجاری اجتماعی یا شخصی در دنیای پیچیده ی کنونی باید مقداری انسان شناسی دانست. مقداری روان شناسی دانست. مقداری جامعه شناسی دانست و... . 👈اینها به ما کمک میکند حکم را بهتر درک کنیم. برخورد یا سکوت ما باعث نشود کسی از دین رانده شود. اینها هم علم میخواهد. 🔴دیشب منزلمان روضه ای مختصر بود. یکی از دوستان فاضل سخنرانی میکرد. با اشاره به فرازهایی از کتاب آناتومی جامعه اثر دانشمند محترم آقای فرامرز رفیع پور به معرفی یک موضوع جالب میپرداخت. یکی از موضوعاتی که امروزه در علوم اجتماعی شناخته شده نظریه ای به نام مارپیچ سکوت است. 👈مارپیچ سکوت یک نظریه علوم سیاسی و ارتباطات جمعی است که توسط دانشمند علوم سیاسی آلمانی الیزابت نوئل نویمان در سال ۱۹۷۴ ارائه شده‌ است. 👈این نظریه شکل‌گیری هنجارهای اجتماعی را در هر دو سطح خرد و کلان توضیح می‌دهد. بیان میکند که بی میلی فرد برای بیان عقیده خود، صرفاً بر اساس برداشتی از آنچه دیگران فکر می‌کنند، پیامدهای مهمی در سطح اجتماعی دارد. 👈همان‌طور که یک عقیده مورد توجه قرار می‌گیرد، میزان قرار گرفتن در معرض آن افزایش می‌یابد و باعث می‌شود که عموم مردم باور کنند که اکثریت هستند. 👈اقلیت پس از آن با تهدید و ترس از انزوا از جامعه روبرو می‌شود، مگر اینکه خود را تطبیق دهند. همان‌طور که عمومیت نظر شتاب می‌گیرد، اقلیت مخالف عمیق‌تر در سکوت خود فرومی‌روند. 👈این امر تا زمانی ادامه می‌یابد که اقلیت دیگر علیه آن صحبت نکند، چه با ارائه تصویری از توافق و چه در واقع مطابقت، و نظر اکثریت در نهایت به یک هنجار اجتماعی تبدیل شود. 👈گرایش یکی به صحبت کردن و دیگری به سکوت، روندی مارپیچ را آغاز می‌کند که به‌طور فزاینده ای یک عقیده را به عنوان عقیده غالب تثبیت می‌کند. 👈با گذشت زمان، این ادراکات در حال تغییر، یک عقیده را به عنوان یک عقیده غالب معرفی می‌کنند و از حالت مایع به یک هنجار جامد تغییر می‌کنند. ✔آقای رفیع پور در همین کتاب ظهور دوّم خرداد را در تاریخ ایران با وجود اینکه واقعا اقلّیتی بیش نبودند را با این نظریه تبیین میکند. تا آن زمان چنین موضوع شناسی ای در دانشگاه های ایران وجود نداشت. با این نظریه آشنا نبودند. این جریان به اصطلاح اصلاحات آنقدر به واسطه ی همین مارپیچ سکوت در حال خفه کردن اکثریت جامعه بود که خود اکثریت هم نمیدانست که واقعا اکثریت است. 👈بعد از آنکه رهبری در سال ۷۸ به مردم دستور به آمدن به تظاهرات و خیابانها دادند تازه سکوت اکثریت شکسته شده و خود را دیدند و اعتماد به نفس یافته و عقیده ی خود را ابراز کردند. غافلان و معاندان را سرجایشان نشاندند. 🔵حالا بنده احاطه ای به این نظریه ای و رجوعی به اصل کتاب ایشان نداشتم. تا کنون چند بذل خاطر هم بیان کرده ام که همه اش پیرامون آن بود که تقوای موضوع شناسی الآن حکم میکند که مخصوصا نخبگان نباید سکوت کنند. در نوشته ای بیان کردم که مؤمن کسی را خفه نمیکند ولی مراقب است کسی نیز او را خفه نکند! این سکولارها دارند با هیاهو جامعه ی دینی ما را خفه میکنند. 💡به ذهنم خطور کرد آن مقداری که خودم از این نظریه بدون رجوع به اصل برایم تصدیق پذیر است را تقریر کنم. 👈قبلش میگویم بهتر است به جای مارپیچ سکوت آن را گرداب سکوت بنامیم. مفهوم گرداب بهتر نشان میدهد که این سکوت مآلش سقوط است! 👈همچنین به خاطر نزاع دینداران و سکولارها که خصلت اکثریت و اقلّیت در جامعه ی ما را دارند نیز این نظریه را بیشتر در همین فضا توضیح میدهم ✅گرداب سکوت تبیین توصیفی و همینطور دستوری اینکه چطور میشود عقاید یک اقلّیت در یک فرآیند خاصّ و منافقانه به واسطه هیاهوی آنها و سکوت اکثریت تبدیل به اندیشه ی اکثریت شود ✅تبیین اینکه چطور اکثریت یک جامعه به واسطه ی یک احساس مرموز و یک انفعال غلط که امروزه با سحر رسانه ها میسورتر شده دچار نوعی خود باختگی شده و در ادامه از اکثر بودن خود غافل و برای پرهیز از انزوا و شماتت دچار خود سانسوری، سکوت و سپس سقوط میشود ✅اینکه چطور به واسطه سکوت و ابراز نکردن عقیده اش در سطح جامعه به تدریج در یک فرآیند مارپیچی از صحنه حذف شده و از بین میرود! ✅اینکه چطور سکوت اکثریت میتواند منجر به مرگش شود! اینکه چطور با یک عملیات روانی و زمینه های شناخته شده ی بعضا ساختگی اکثریت در نبرد روانی شکست خورده و دچار استخفاف و سلطه پذیری میشود! نوعی «اسْتَخَفَّ قَوْمَهُ‏ فَأَطاعُوهُ‏» است. اقلّیتی جوّ جامعه را به دست میگیرند!