🔸«علم الفراسة»🔸 علوم بشری معمولا بر اساس نیازها و انگیزه ها متولّد و رشد و جهت گیری پیدا کرده است. در قدیم با توجّه به شیوع پدیده ی برده داری که خود یکی از هنجارهای نظام زندگی بشر در دنیای قدیم بوده بازارهای برده فروشی هم داغ بوده! یکی از مسائلی که این امر همواره برای آنها به دنبال داشته این بود که در هنگام خرید برده و در بازار آیا میتوان از روی ظاهرش احکام مخفی و باطنی او را استنباط کرد؟! مثلا میتوان به باب بیست و سوم قابوسنامه در همین راستا مراجعه نمود که در باب برده خریدن است 👈نوعی شخصیت شناسی از روی شمایل و ویژگی های ظاهری! مثلا از روی حالت مویش یا نوع بینی اش یا حدقه ی چشمش یا رنگ پوستش یا ترکیبی از اینها و ... سعی میکردند طبیعت اخلاقی و توانایی های هایی او را حدس زد و استنباط کنند. 👈به همین واسطه در قدیم بسترهای شیوع علمی به وجود آمد که به آن علم الفراسة میگفتند؛ علمی که با آن به استنباط خُلق از خَلق میپرداختند. 👈اشکوری در محبوب القلوب از فارابی نقل میکند که هوشنگ ایرانی واضع این دانش بود و سپس در یونان افلیمون بزرگ این دانش شد! کتاب او نیز به عربی ترجمه شد. 🔹نقل کرده اند که این افلیمون معاصر بقراط طبیب بود. زمانی شاگردان بقراط برای امتحان افلیمون پیکر بقراط را تراشیدند و پیش افلیمون بردند تا از ترکیبش اخلاق او را بیان کند! نگاهی کرد و گفت این شخص زنا کردن را دوست دارد! 👈شاگردان بقراط گفتند دیدی اشتباه میکنی؟! او بقراط فاضل و پاک است! گفت بروید از خودش بپرسید! بقراط وقتی از خبر مطلع شد گفت: 📖صدق افلیمون أحبّ الزنا و لکنّنی أملک نفسی! 👈در کتب قدیمی دیدم نقل کرده بودند دو تن از دانشمندان نام آشنای اسلامی که علم الفراسة نیز بلد بودند در سفر حج جایی نشسته بودند! شخصی عبور کرد و یکی از این دو به آن دیگر گفت فراست من میگوید که این شخص نجّار است! دیگر گفت ولی فراست من میگوید این شخص آهنگر است! او را صدا کردند و پرسیدند شغلت چیست؟! گفت نجّار بودم ولی مدّتی است آهنگری آغاز کرده ام! 🔹ولی منطق استنباط این علم چه بوده است؟! آیا از روی تجربه و خاصیت بوده؟! خیر! آنچه ظاهرا بوده این بوده که انسان چون برخلاف حیوانات دیگر عقل دارد میتواند منافقانه ظاهرش منطبق بر باطنش نبوده و نتوان از روی رفتارش باطن و مزاج و روحیات اصلی اش را به سادگی شناخت! 👈در پی این بودند که آیا میتوان از روی نحوه ی خلقتش که دیگر نمیتواند آن را مخفی کند به نوعی بر مزاج و روحیات اصلی اش استدلال کرد؟! 👈از دید آنها پاسخ مثبت بود! زیرا معتقد بودند همانگونه که قوای انسان تابع مزاج او هستند هیئات و اشکال جسمانی انسان نیز تابع مزاج او هستند. 👈از همینجا بود که فراست را نیز یکی از علوم طبیعی قدیم میدانستند زیرا اگر بر اساس طبیعیات قدیم خُلق باطنی و خَلق ظاهری تابع مزاج باشد استدلال به ظاهر برای شناخت باطن از نوع استدلال به حصول احد المتلازمین لحصول الآخر میشود! 👈از اینجا بود که با بررسی حیوانات سعی در استنباط مناسبات بین اشکال و صور با اخلاق و عادات نموده و آن را در انسان نیز قیاس کردند! به قول شیخ اشراق در تلویحات: 📖(فالخلق هو الحکم و هو الاکبر کالشجاعه و الهیئه معنی جامع لعظم الأعالی و الفرع انسان و الاصل أسد) 👈البته این نوع فراست اگر بخواهد به کمال خودش برسد نیازمند تجربه و اندیشه و بررسی های بسیار است. همچنین باید از راه تضافر قرائن و مؤیّدات در آن گام برداشت و تنها یک نشانه را ملاک نگرفت. 👈در هر کدام از مو، رنگ، پیشانی، ابرو، چشم، شکل بینی، لب، دهان، دندان، زبان و شکل چهره جداگانه باید دقّت کرد و نشانه ها را جرح و تعدیل نموده و بر اساس برآیند آنها حکم کرد. 🔹به عنوان نمونه برخی از احکام علم الفراسة را از یکی از کتب بسیار قدیمی در این زمینه اشاره میکنم: ✅موی بسیار بر شکل دلیل بود بر کثرت شهوت ✅موی بسیار بر پشت دلیل بود بر شجاعت ✅موی بسیار بر هر دو کتف و بر گردن دلالت کند بر احمقی و دلیری ✅هرکس که رنگ او به سیاهی و سبزی زند بدخو باشد ✅هر کس که رنگ او ضعیف و رقیق بود او شرمناک بود ✅هر کس پیشانی او پهن باشد و سطح او مستوی بود و در وی هیچ غصون نبود، آن کس خصومت کننده بود ✅هر کس که پیشانی او کوچک باشد جاهل بود ✅آنکه پیشانی او بزرگ بود کسلان بود ✅هر کس در ابروی او موی بسیار باشد اندوه ناک بود و هرزه گوی باشد ✅چشم بزرگ دلیل کاهلی بود ✅حدقه ی نیک سیاه دلیل بد دلی بود ✅هر که چشم بسیار بر هم زند و تیز در چیزها نگرد محتال و خائن و دزد بود -هر کس که سوراخ بینی او فراخ بود دلیل خشمناکی بود ✅هر کس که دهان او فراخ بود شجاع بود ✅رنگ لبها چون ضعیف بود دلیل ضعف مزاج باشد ✅هر کس که گوشت روی او بسیار بود کسلان و جاهل باشد ✅هر کس که روی او بسیار گرد بود جاهل باشد ✅هر کس که روی او دراز بود بی شرم بود ✅هر کس که روی او خرد بود، خبیث و متملق بود